سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 






درباره نویسنده
سخن آشنا - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [289]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
سخن آشنا - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :557958
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز35
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

آیا تشبیه بعضى انسان‏ها به حیوان در قرآن، جسارت و ناسزاگویى نیست؟

با سلام

 با نگاه اجمالی  به منافع حیوانات و عملکرد بعضى انسان ها، تشبیه سوره اعراف، آیه 179 را حقّ و منطقى مى یابیم؛ آنجا که فرموده است:) اولئک کالانعام بل هم اضلّ)
عده ای از منافع  حیوانات

گران ترین لباس انسان، ابریشم، از حیوانات است.مهم ترین غذاى انسان، شیر و عسل و گوشت و ماست، از حیوانات است.

از حیوانات برای  بارکشى و شخم زدن استفاده می کنند  . و منبعی هستند برای  درآمد و اشتغال ، بسیاری از کارخانه ها  از جمله  کارخانه هاى پشم ریسى، چرم سازى، لبنیاتى و مرغدارى ودامدارى ها کارشان به حیوانات وابسته است.

حیوانات در بعضى موارد حتی  معلّم بشرند برای نمونه کلاغ ، دفن مرده را به فرزند آدم و نسل او آموخت.بعضى گزارشگر انبیا مى شوند؛ هدهد گزارش انحراف مردم سبأ را نزد حضرت سلیمان آورد.بعضى محافظ انبیا مى شوند؛ تار عنکبوت پیامبر اسلام را در غار حفظ آرد.حیواناتی همچون سگ قابل تربیت و آموزش هستند و .......

حتى حیوانات آزار دهنده مثل مار، که تن انسان را مى گزند ابتدا به انسان نزدیک شده و سپس اقدام  می کنند

با توجّه به مطالب فوق: آیا انسانهایی که چشم و گوش خود را بسته اند و هیچ گونه تفکر نمی کنند  و  سخن منطقی را قبول نمی کنند و فقط دنبال امیال نفسانی خویش هستند از حیوانات بدتر نیستند ؟ انسانهایى که از دور مردم آزارى می کنند  و مناطق دور دست رابمباران و موشکباران مى کنند، و غیر نظامیان  و زنان و کودکان را مورد حمله قرار می دهند  از مار بدتر نیستند؟
افرادى که شبانه روز براى مردم حیله و خدعه می کنند و به خاطر رسیدن به امیال ظالمانه  خود نسل انسان را به تباهى مى کشند، از حیوانات بدتر نیستند؟  ادمهایی که اقدام به کودک آزاری می کنند  از حیوانات بدتر نیستند ؟ آدم هایى که یک تنه صدها پرونده جرم و جنایت دارند، از درّنده ترین حیوانات پست تر نیستند؟

خود قضاوت کنید

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:38 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

سوال :در سوره بقره  آیه 223 آمده است:نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ(زنان شما محل بذر افشانی شما هستند پس هر زمان که بخواهید می توانید با آنها آمیزش کنید  و (سعی نمایید با پرورش فرزندان صالح ) اثر نیکی برای خود از پیش بفرستید!  و از ( مخالفت فرمان ) خدا بپرهیزید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد و به مومنان بشارت  ده ! )

 آیا کشتزار  یا محل بذر افشانی نامیدن زنان  توهین در حق زنان نیست ؟

پاسخ : نگاهی به شأن نزول آیه و تفسیر آن و دیدگاه غرب و اسلام نسبت به خانواده، روشن می کند که این آیه - برخلاف پندار برخی - از آیاتی است که ارزش زن و جایگاه اجتماعی او را بیان می کند.

خانواده از دیدگاه غرب:

غرب، پس از رنسانس و به ویژه با ظهور «لیبرالیسم»، «اومانیسم» و «فیمینیسم» نهاد خانواده را به مرور نادیده انگاشت و زنان را به مشاغل عمومی و تضعیف نقش مادران در خانواده سوق داد. از نظر برخی از دانشمندان آنان که به فیمینیسم دامن می زنند، روابط خانوادگی نتیجه ای جز زیر سلطه رفتن زنان ندارد. از این رو آنان نظریه «زوج آزاد» را آسان ترین راه برای رهایی زن از این سلطه دانسته اند.

نظریه زوج آزاد، نوعی هم زیستی مشترک میان زن و مرد است که بر مبنای آن، هیچ مسؤولیت حقوقی بر عهده دو طرف نمی آید؛ بلکه تنها پاسخی به نیازهای جنسی بدون در نظر گرفتن ضوابط اخلاقی و وجوه عاطفی آن است.

براساس این بینش هدف اصلی از روابط زناشویی، ارضای غرایز جنسی زن و مرد است و فعالیت زایشی زنان نادیده انگاشته می شود. آنان تکثیر نسل را روند حیوانی می دانند تا عملی انسانی و چون سرشت انسانی را ندارد، کار زایشی، بلکه از طریق کار تولیدی قابل تغییر می شمارند، می گویند کار زنان ممکن است از نظر اجتماعی ضروری محسوب شود، اما کاملا تاریخی است.  از این رو است که زن ها و مردها در غرب در عین تشکیل خانواده، با مردها و زنان دیگر رابطه برقرار می کنند و معمولا زن در آن جوامع نقشی جز بازیچه و عروسک ندارد. قاچاق دختران و زنان از شرق به غرب مؤید این نظریه است(فصلنامه کتاب نقد، ش 17، ص 167؛ فیمینیزم علیه زنان، سید ابراهیم حسینی)

خانواده از دیدگاه اسلام

از نظر اسلام، زناشویی، یک نظم اجتماعی است که مانع روابط نامنظم و بی قاعده اجتماعی (روابط بی قاعده و آزاد دو جنس) و پیامدهای ناپسند آن، مانند فرزندان حرام زاده و شیوع بیماریهای جنسی و مشکلات دیگر اجتماعی می شود.

در اسلام، زناشویی عمل عبادت آمیز و مقدس به شمار آمده است که بنا بر حدیث پیامبر اکرم: «من تزوج احرز نصف دینه»( شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 383، انتشارات جامعه مدرسین) می تواند نصف ایمان جوان را از دستبرد شیطان حفظ کند و هدف از آن، حفظ نسل، انتقال تجربه، پرورش روحی و فکری فرزندان، انتقال فرهنگ و زبان، ایجاد آرامش روانی و هدایت غریزه و نیاز جنسی است(زن، خانواده و اسلام، سید محمد خامنه ای، همان، ص 96)

تفسیر آیه:

در آیه شریفه 223 سوره بقره چند نکته آمده است:

1. تشبیه زنان به  کشتزار

2. جواز استمتاع از آنان در هر زمان یا از هر مکان یا در هر مکان (بنا بر اختلاف تفاسیر)

3. هدف از آمیزش (پرورش فرزندان صالح و نیک) "قدموا لانفسکم"

4. توجه به دستورات خداوند و تجاوز نکردن از حدود و قوانین شرعی حتی در روابط زناشویی

تشبیه زنان به کشتزار ، ممکن است برای برخی سنگین آید که چرا اسلام درباره نیمی از نوع بشر چنین بیانی کرده است، در حالی که نکته باریکی در این تشبیه نهفته است و در حقیقت قرآن کریم می خواهد با این بیان ضرورت وجود زن در اجتماع انسانی را مجسم کند که زن یک وسیله ارضای شهوت ها نیست؛ بلکه وسیله ای برای حفظ حیات نوع بشر! همان طور که انسان برای ادامه زندگی به تغذیه نیاز دارد و بدون کشت و زرع مواد غذایی، حیات او تأمین نمی شود، همچنین برای ادامه نوع خود نیز نیازمند به وجود زن است(آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 96)

به عبارت دیگر در این آیه زن به "زمین" تشبیه شده ولی زمینی که پرورش دهنده است. اگر زمین خوبی باشد گیاهان خوبی نیز خواهد داد. در واقع همانطور که وجود گیاهان وابسته به زمین است وجود انسانها نیز وابسته به زنان (مادرانشان) است.

علامه طباطبایی در این باره می فرمایند: «حاصل معنای آیه این است که: موقعیت زنان در جامعه انسانی همانند زراعتی است که آدمی برای تحصیل غذایی که مایه حفظ زندگانی و بقاء آن است و نیز برای ابقاء تخم بدان احتیاج دارد. همچنین جامعه انسانی برای دوام نوع و بقاء نسل محتاج به زنان است؛ زیرا خداوند متعال تکون انسان و مصور شدن او را به این صورت در طبیعت رحم قرار داده و طبیعت مردان را که جزیی از آن ماده اصلی در ایشان است مایل به زنان فرموده و میان مردان و زنان دوستی و مهربانی برقرار کرده است»( علامه طباطبایی، المیزان، دفتر نشر اسلامی، ج 2، ص 212)

به این واقعیت نه تنها مفسران مسلمان، بلکه فلاسفه غرب نیز اعتراف کرده اند. ویل دورانت در کتاب «لذات فلسفه» می نویسد: «در نوع انسان عمل توالد در جسم زن است و عمل مرد تبعی و سطحی است و حتمی و ناگزیر نیست. طبیعت و آزمایشگاه ها هر دو زاید بودن مرد را به طور قطع نشان داده اند. این یک حقیقت تلخ است که در انواع حیوان اصل و اساس ماده است و مرد فرع و تابع است. در نمایش بزرگ توالد که محور حیات است، عمل نر حقیر است و فقط سیاهی لشکر است. در بحران وضع حمل مرد با دستپاچگی و از روی حیرت در کنار زن می ایستد و سرانجام به حقارت و غیرضروری بودن هستی خود در پهنه رشد نوع پی می برد. در این لحظه است که می فهمد زن از او به نوع نزدیک تر و وابسته است و جریان عظیم حیات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم و به تدریج در می یابد که چرا اقوام ابتدایی و ادیان بزرگ سامری را می پرستیدند»( ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، نشر اندیشه، چاپ چهارم، ص 139)

حاصل آن که از تشبیه زن به زمین یا مزرعه چند نکته مهم فهیمده می شود:

1. از تعبیر حرث، فهمیده می شود که  ارتباط مردان با زنان در اشباع غریزه منحصر نیست؛ بلکه ارتباط تنگا تنگ زمینه و محصول عمل را دارد. همان گونه که دنیا مقدمه آخرت است. زنان نیز به نوع بشر بقاء می دهند و آخرت انسان و فرزندان با زنان سامان می یابد. هم چنان که این نکته را از ذیل آیه «قدموا لانفسکم» فهمیده می شود.

2. انتخاب همسر مناسب همچون انتخاب زمین  مناسب است و انتخاب بذر نیز شرط تولید بهتر است.

3. بذر و زمین هر دو در تولید، نقش مهمی دارند و زن و مرد بیشتر در نسل آینده نقش دارند.

4. هدف مقدس به هر کاری قداست می دهد. اگر هدف آمیزش ذخیره روز قیامت باشد آن نیز رنگ الهی می گیرد.

5. زن نه کالا است و نه منشأ "تاریکی" بلکه او بنیان گذار آبادی ها و سرمایه گذار تاریخ و فرستنده هدایای اخروی است(قرائتی، محسن، تفسیر نور، ذیل آیه 223 سوره بقره)

6) در واقع این آیه سخن پندار آنانی را که زن را تنها بازیچه و وسیله هوس بازی می دانند باطل کرده است و ارزش واقعی زن را در درجه اول حفظ نسل، انتقال تجربه و پرورش فکری و روحی فرزندان دانسته است.

بخش دوم آیه نیز، جواز مطلق استمتاع را از همسر می فهماند برخلاف برخی ادیان که قیدهایی را برای این امر قرار داده بودند. چرا که اگر «انی» در آیه زمانیه باشد، توسعه زمانی مسأله آمیزش جنسی را بیان می کند؛ یعنی در هر ساعتی از شب و روز مجاز هستید و اگر مکانیه باشد، توسعه در مکان را می فهماند؛ یعنی در هر مکان که خواستید در آیید(سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، مدخل «انی»)

این احتمال نیز وجود دارد که اشاره به هر دو جنبه باشد و به این ترتیب دو همسر می توانند هرگونه و در هر زمان و مکان، از لذت جنسی بهره بگیرند.

شاید این پرسش به ذهن خطور کند که چرا در این مسأله مخاطب مردان هستند و زنان چنین خطابی ندارند و تابع هوس های مردان قرار گرفته اند؟

پاسخ با توجه به دو نکته زیر روشن می شود:

1. با توجه به شأن نزول آیه که در مورد استمتاع مرد از زن و نفی برخی قیدهایی که بعضی ادیان گذاشته بودند، می باشد مخاطب بودن مردان بدیهی است و از این خطاب تحت اراده مرد بودن زن و بهره نجستن زن به هنگام آمیزش فهمیده نمی شود(طبرسی، مجمع البیان، منشورات دار مکتبه الحیاه، ج 1، ص 215)

2. اساسا قرآن کریم به خاطر حفظ حیا و عفت زن چنین خطاب هایی را به زنان نمی کند، هم چنان که برای مردها پاداش حورالعین ذکر شد؛ اما برای زنان چنین پاداشی به صراحت نیامده است و از این، وجودنداشتن چنین پاداشی برای زنان استنباط نمی شود. حاصل آن که توجه به صدر و ذیل آیه که زن به عنوان مزرعه و هدف از آمیزش و روابط زناشویی تربیت فرزند صالح دانسته شده، معلوم می شود که اسلام زن را به عنوان طفیلی ندانسته و انسانیت را در روابط زناشویی و آمیزش ملاک قرار داده است و زن را اساس خلقت به شمار آورده است. برخلاف عقیده برخی که هدف از روابط زناشویی و آمیزش را ارضای غریزه های جنسی - همانند حیوانات - پنداشته و برای زن ارزشی جز  کالا قائل نیستند و از آنان استفاده ابزاری برای تبلیغات و مایکن ها می کنند.

نکات مهم  در رابطه با این  مساله :

1) در تشبیهات و امثال همیشه این قاعده وجود دارد که " در مثال مناقشه نیست"

2) اینکه میفرماید کشتزار شمایند (حرث لکم) بیانگرعمل توالد و تولید نسل، از راه آمیزش در قبل زن است  و شامل غیر آن نمیشود ( که توضیح این مطلب قبلا بیان شده است ) ؛ و در ادامه آیه که میفرماید هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید (فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ) آمیزش از راه قبل را میفرماید نه غیر آن را.

3) اینکه آیه قبل سخن از عادت ماهیانه زنان است که در این مدت آمیزش با زنان از راه قبل حرام است و با توجه به نزول این آیات با هم، اطلاق این آیه را تخصیص میزند (در صورتی که انی را زمانیه بگیریم) پس معنا این میشود که: در هر زمانی آمیزش کنید مگر زمانی که زنان آمادگی آمیزش ندارند مثل ایام عادت ماهیانه ؛ و با این بیان عقیده مسیحیان که آمیزش را در هر زمانی مجاز میدانند حتی در ایام عادت ماهیانه باطل میکند ( با استفاده از تفسیر نمونه )

4) نکته ظریفی که در انی شئتم هست این است که اگر انی را به معنای غالبی آن که همان مکان است بگیریم اینطور میشود که در هر جایی که میدانید و برایتان لذت بخش تر است جماع کنید و حتی ممکن است اشاره ای به حالت قرار گرفتن زن و مرد در هنگام آمیزش باشد که تنوع در حالات مختلف آمیزش باعث لذت بیشتر میشود. و با این بیان عقیده یهودیان که آمیزش را فقط در یک حالت مجاز میدانستند را باطل میداند



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:38 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

چرا ازدواج زنان پیامبر (ص) ممنوع شده ؟؟

چرا  به زنان پیامبر امهات المسلمین  گفته  شده و حق ازدواج ندارندآیا این مساله ظلم در حق زنان پیامبر (ص) نیست ؟؟

پاسخ :

  1)چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پدر روحانی امّت محسوب می شوند همسران ایشان نیز به خاطر او و به احترام آن حضرت مادر روحانی محسوب می شوند _ و پدر روحانی و مادر روحانی به کسانی گفته می شود که یک نوع حق معنوی بر دیگران داشته باشند و چه کسی را می توان یافت که بیشتر از پیغمبر(ص) بر گردن ما حق داشته باشند.

  2) در خصوص قسمت دوّم سؤال شما نیز عرض می شود اوّلا همچنانکه از شأن نزول آیات قرآن مورد نظر سورة احزاب فهمیده می شود که این آیات به این خاطر نازل شد که بعضی به عنوان انتقام جوئی وتوهین به ساحت مقدس پیامبر ( تصمیم ازدواج با زنان او را بعد از او گرفته بودند و از این راه می خواستند ضربه ای بر حیثیت آن حضرت وارد کنند.

  ثانیاٌ : اگر این مسأله مجاز بود: جمعی به عنوان اینکه همسر پیامبر ( را بعد از او در اختیار خود گرفته اند ممکن بود این کار را وسیله سوء استفاده قرار دهند و به این بهانه موقعیت اجتماعی برای خود دست و پا کنند و یا به عنوان اینکه آگاهی خاص از درون خانه پیامبر( و تعلیمات و مکتب او دارندبه تحریف  اسلام پردازند و یا منافقین مطالبی را از این طریق در میان مردم نشر دهند که مخالف مقام پیامبر(  باشد ( که این مطلب مهم می باشد ).

  و این خطر هنگامی ملموس تر می شود که بدانیم گروهی خود را برای این کار آماده ساخته بودند ، بعضی آنرا به زبان آورده و بعضی شاید تنها در دل داشتند و از جمله کسانی را که بعضی از مفسرین اهل سنت در اینجا نام برده اند ، طلحه است

  خداوندی که بر اسرار نهان و آشکار آگاه است برای بر هم زدن این توطئه زشت یک حکم قاطع صادر فرمود و جلو این امور را به طور کلّی گرفت و برای تحکیم پایه های آن به همسران پیامبر ( لقب ام المؤمنین داد تا بدانند ازدواج با آنها همچون ازدواج با مادر خویش است.

  با توجه به آنچه گفته شد روشن می شود که چرا همسران پیامبر لازم بود از این محرومیّت استقبال کنند؟!

در طول زندگی انسان ، گاه مسائل مهمی مطرح می شود که به خاطر آنها باید فداکاری و از خود گذشتگی از خود نشان داد و از بعضی از حقوق حقه خود چشم پوشید به خصوص اینکه همیشه افتخارات بزرگ مسئولیتهای سنگینی نیز همراه دارد ، بدون شک همسران پیامبر  افتخار عظیمی از طریق ازدواجشان با پیامبر  کسب کردند داشتن چنین افتخاری نیاز به چنین فداکاری هم دارد.

  به همین دلیل زنان پیامبر بعد از او در میان امّت اسلامی بسیار محترم می زیستند و از وضع خود بسیار راضی و خوشنود بودند و آن محرومیت را در برابر این افتخارات ناچیز می شمردند ( با استفاده از تفسیر نمونه ج 17 ص 404 به بعد) به این دلیل که جضرت به همسرانش گفت : هر که نمی خواهد محرومیت ها را پذیرا باشد، از من طلاق بگیرد. (سوره احزاب آیه 53) همسران عرض کردند: ما این محرومیت ها را پذیرا هستیم و افتخار همسری با شما را با چیزی عوض نمی کنیم.

التماس دعا

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:37 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

مسأله حجاب چرا بیشتر روی زنان تکیه شده است؟

برای روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:

الف- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینی‏

بر اساس فرهنگ اسلامی، انسان موجودی است که برای رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است. اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسی و توجه به هر یک از آن‏ها در حدّ نیاز طبیعی، سبب شکوفایی همه استعدادهای انسان شده و او را به سوی کمال سوق داده است.

پوشش مناسب برای زن و مرد عامل مهمی در تعدیل و تنظیم این غریزه است.

ب- توجه به ساختار فیزیولوژی انسان‏

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏ای مستقیم با تفاوت‏های جسمی و روحی زن و مرد دارد.

در تحقیقات علمی در مورد فیزیولوژی و نیز روان‏شناسی زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّک‏های چشمیِ شهوت‏انگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایی زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعی قادر به دیدن است، از سوی دیگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتی یکنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتی گسترده تحت تأثیر محرّک‏های شهوانی قرار می‏گیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّک‏های حسی پاسخ می‏دهند. حس لامسه بروز زیادی ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.

از این گذشته چون هورمون‏های جنسی زن به صورت دوره‏ای ترشخ می‏شوند و به طور متفاوت عمل می‏کنند، تأثیر محرّک‏های شهوانی بر زن صورتی بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.

با توجه به مطالب فوق می‏توان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّی و اساسی ریشه گرفته است. اسلام می‏خواهد انواع التذاذهای جنسی (چه بصری و لمسی و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها برای کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربی که حضور در جامعه را با لذت جویی جنسی به هم می‏آمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسی را به هم می‏ریزد.

اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و برای تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه نموده است، زیرا بی بند و باری در پوشش به معنای عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسی است که آثار شوم آن بر کسی پوشیده نیست.

پوشش زن در اسلام به این معنا است که‌، زن در معاشرت با مردان بدن خود را بپوشاند و از جلوه‌گری و خودنمایی خودداری کند. بنابراین‌; لزوم حجاب از سوی اسلام در حقیقت برای حفظ کرامت زن است تا مورد بهره‌برداری هوسبازان‌، قرار نگیرد.

درست است که حجاب‌، در ظاهر محدودیت زن را نشان می‌دهد; اما واقع و روح مسئله‌، حکایت از محدودیت کامیابیها به محیط خانوادگی و همسران مشروع و همچنین سلامت جامعه و حفظ آن از لجنزار فساد است.‌

ج) آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینی‏

1- بهداشت روانی اجتماع و کاهش هیجان‏ها و التهاب جنسی که سبب کاهش عطش سیری ناپذیری شهوت است.

زیرا آزادی معاشرتهای بی‌بند و بار، هیجانها و التهابهای جنسی را زیاد می‌کند. از سوی دیگر، غریزه جنسی نیز غریزه‌ای نیرومند است که هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش‌تر می‌شود. افزون بر این‌، تقاضای نامحدود، خواه ناخواه انجام نشدنی است و دست نیافتن به آنها منجر به اختلالات روحی و روانی می‌شود. لذا اسلام راه فساد جامعه را از سرچشمه می‌بندد. یعنی نگاه که اولین واسطة ارتباط زن و مرد است‌، باید کنترل شود. به مرد می‌گوید: «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ...»(1)به زن هم می‌گوید: «قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن‌ّ و یحفظن فروجهن‌ّ ... »(2) یعنی زن و مرد نباید چشم چرانی کنند و نباید به قصد لذت به هم نگاه کنند، و یک وظیفه خاص نیز برای زن دارد; و آن این که خود را از مردان بیگانه بپوشاند.

2- تحکیم روابط خانوادگی و برقراری صمیمیت کامل زوجین.

اختصاص یافتن استمتاعات و التذاذهای جنسی به محیط خانوادگی و در کادر ازدواج مشروع‌، پیوند زن و شوهر را محکم می‌سازد و به هر یک از طرفین این اعتماد را می‌دهد که او تنها کسی است که مورد عنایت و علاقه شریک زندگی خود قرار دارد. در حالی که در جوامع غربی و سیستم‌های آزاد; رقیب و مزاحم‌، امنیت خاطر زوجین را از بین می‌برد.

با رواج بی حجابی و جلوه گری زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعی محدودیت و پایان آزادی‏های جنسی خود تلقّی می‏کنند وافراد متأهل هر روز در مقایسه‏ای خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار می‏گیرند. این مقایسه‏ها، هوس را دامن زده و ریشه زندگی را می‏سوزاند.

3- استواری اجتماعی و استیفای نیروی کار و فعالیّت

ارتباط حساب نشده و بی‌بند و باری‌ها، نیروی کار و فعالیت اجتماع را ضعیف می‌کند. اسلام با فعالیتهای فرهنگی‌، اقتصادی‌، اجتماعی زن و تحصیل او مخالف نیست‌. ولی با آلوده کردن محیط کار و فساد مخالف است‌. لذا در اجتماعی که حریم بین زن و مرد رعایت نشود، رکود فعالیتهای اجتماعی و انحطاط اخلاقی خواهد بود. ‏

دختر و پسری که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانی شوند، از تمرکز و کارآیی آن‏ها کاسته می‏شود و حکومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروی فکری و کاری است.

4- بالارفتن ارزش واقعی زن و جبران ضعف جسمانی او

زن از نظر عاطفی و تأثیر پذیری‌، همیشه بر مرد تفوق دارد. لذا با رعایت حریم بین خود و مرد باعث حفط ارزش و موقعیت خویش می‌شود. اسلام تأکید دارد که هر اندازه زن متین‌تر و با وقارتر باشد، احترامش افزوده می‌شود.

حیا، عفاف و حجاب زن می‏تواند در نقش عاطفی او و تأثیرگذاری بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکی از وسائل مرموز برای حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را برای محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه برای مصونیّت او توصیه کرده است، زیرا اسلام راضی به حبس، رکود و سرکوبی استعدادهای زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را در اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهوانی و تجاری منع کرده است.

در واقع حجاب موجب محدودیت، مردان هرزه می‏باشد که در صدد کام جویی‏های آزاد و بی حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهری در بیان این که چرا حجاب به زنان اختصاص یافته می گوید: اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایی و خودآرایی مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها، مرد شکار است و زن شکارچی، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچی. میل زن به خود آرایی از حس شکارچی‏گری او ناشی می‏شود. در هیچ جای دنیا سابقه ندارد که مردان لباس‏های بدن نما و آرایش‏های تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود می‏خواهد دلبری کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگی، از انحراف‏های مخصوص زنان است و دستور پوشش هم برای آنان مقرر گردیده است".(1) به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسی و زیبایی خاص زنانه و تحریک پذیری جنس مردانه، یکی از علت‏های این حکم است. توصیه و دستور الهی به پوشش و حجاب برای زنان، به منظور ایجاد محدودیت و محرومیت و چیزهایی از این قبیل که تنها فریب شیطانی‏اند نمی‏باشد، بلکه در واقع برای آگاهی دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است که باید از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. این کاملاً معقول است که هر چیزی ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بیشتری را می‏طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شکل یک ابزار برای مطامع سودپرستان در نیاید.

 

 به یاد داشته باشیم که  غریزه جنسی، نیرومند و عمیق است. هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش‏تر می‏گردد، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله ورتر می‏شود، و شهوت خود را به صورت یک عطش روحی و خواست اشباع نشدنی در می‏آورد.(2) و وضعیت جهان معاصر و کشانده شدن عده‏ای به همجنس بازی نشانه آشکاری از این حالت است.

 

بنابراین رعایت نکردن پوشش اسلامی توسط زنان نه تنها از بین رفتن حساسیت مردان را به دنبال ندارد، بلکه موجب طغیان غریزه جنسی آنان نیز می‏گردد و پس از مدتی باعث دلزدگی و بی معنایی آن خواهد شد. گاهی نیز لذت غریزة جنسی را به واسطة زیاده روی و افراط از بین می برد و انسان را به امور دیگر می کشاند.

در مورد مردان نیز این گونه نیست که بتوانند با هر نوع لباسی از خانه بیرون آیند و نوع پوشش آنها می تواند به هر صورتی باشد بلکه مردان نیز در این جهت با محدودیت های خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بیشتر در اجتماع و کارهای سخت و به جهاتی که در بالا ذکر شد با زنان متفاوت است.

پی نوشت‏ها:

1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخیص.

2. همان، ص 434.

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:37 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

به نام خدا

حضرت رسول موقعیت مهم زن در اجتماع بشری و جایگاه بلند  و شایستگی ها و استعدادهای فراوان او را گشزد نمود و ایه هایی از قران کریم را در رابطه با معرفی مقام مهم زن و ارزش والای او برای مردم بیان نمود و زن را بعنوان اینکه مانند مرد یک انسان کامل است و شایسته همه کمالات انسانی است و شایستگی خلیفه الهی بودن را دارد معرفی کرد  آیات قرانی رو در این زمینه به چند قسم می توان تقسیم کرد

1) ایاتی که دلالت دارند که انسان در عالم افرینش موقعیت مخصوص و جایگاه بلندی دارد . انسان خلیفه خدا در روی زمین و مخلوق ممتاز و مورد تکریم خداوند است ( در این زمینه ایه شریفه 29 سوره بقره گواه صادقی بر این مدعا است )

روشن است که در این قبیل ایات که مربوط به عظمت و موقعیت ممتاز انسان در عالم هستی است محور و مدار انسان است چه مرد و چه زن در این مورد توجه به مضمون همین یک ایه کافی است :ما فرزندان ادم را گرامی داشتیم و انان را بر صحرا و دریا مسلط ساختیم و از غذاهای پاکیزه برای انها روزی فراهم کردیم و ان ها را بر بسیاری از مخلوقات خود فضیلت و برتری بخشیدی (سوره اسراء ایه 70 )

نکته : در این قبیل ایات هر چند تعبیر قران بیشتر با ضمیر جمع مذکر مانند و سخر لکم اللیل و النهار امده است ولی چون قران بر اساس کیفیت محاوره عربی نازل شده است و در محاوره عرب در این قبیل موارد ضمیر جمع مذکر را برای مرد و زن به کار می برند مثل اسلام علیکم یا اهل القبور که منظور مجموع مردها و زنها است .

2)ایاتی که  از خلقت ممتاز  انسان سخن می گوید را خدمت شریفتان عرض می کنم  معلوم است که در این ایات نیز محور و مدار انسان است چه زن و چه مرد   بنده برای نمونه موردی را خدمت شریفتان عرض می کنم در سوره شمس ایه 7-10 خداوند تبارک و تعالی می فرمایند سوگند به جان انسان و ان پروردگاری که ان را کامل و مرتب افرید و بر اساس فطرت راه گناه و انحراف و راه تقوا و پاکی را به او نشان داد هر کس که نفس خود را تزکیه کرد و پاکیزه ساخت رستگار شد و هر انکه ان را الوده کرد به خسران و زیان دچار گردید روشن است که در این ایات منظور از (نفس) که با عظمت مخصوصی از ان یاد شده است روح انسان است بدون تفاوت میان مرد و زن.بر این اساس و همچنین بر اساس ایه 1-4 سوره تین خداوند تمام انچه را که به مرد از لحاظ خلقت انسانی او داده است عینا همان مزایا را بدون تفاوت به زن نیز عنایت کرده است .

3) ایات قرانی را که می گویند هر انسانی چه مرد و چه زن از دو انسان دیگر که یکی از انها مرد و دیگری زن است یعنی پدر و مادر خود به وجود امده است و هیچ فردی بر فرد دیگر فضیلت و برتری ندارد مگر به تقوا 

در این رابطه چند ایه  از قران کریم را خدمت شریفتان عرض می کنیم

 

خداوند تبارک و تعالی در ایه 13 سوره حجرات می فرماید :

اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‏ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است!

و نیز در سوره نحل ایه 79 می فرماید :

هر کس کار شایسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى‏داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى‏دادند، خواهیم داد

و در سوره غافر ایه 40 می فرماید :

هر کس بدى کند، جز بمانند آن کیفر داده نمى‏شود ولى هر کس کار شایسته‏اى انجام دهد- خواه مرد یا زن- در حالى که مؤمن باشد آنها وارد بهشت مى‏شوند و در آن روزى بى‏حسابى به آنها داده خواهد شد.

و در ایه 35 سوره احزاب می فرماید :

به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه‏دار و زنان روزه‏دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار یاد خدا مى‏کنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است‏

4) ایات قرانی یعنی  الگوها و مثالهای قران کریم

ذکر مثال در محاورات معمولی و همچنین در بیان مطالب و مباحث علمی نقش مهمی در تفهیم و درک مطلب دارد  بر این اساس همان طور که نمونه هایی از مردان صالح مانند پیغمبران عظام (علیه السلام )  و اولیای خدا بمنظور الگو سازی ذکر  کرده و نمونه هایی از متموردین و گنهکاران مانند فرعون و قارون و سامری را برای بر حذر داشتن از پیروی انها تذکر داده استنمونه هایی از زنان شایسته برای الگو سازی اورده و مثالهایی از زنان گناهکار و منحرف را بمنظور بر حذر داشتن از پیش گرفتن راه ان هانیز مورد تذکر قرار داده است .

برای نمونه

 در سوره تحریم ایات 10- 11-12 می فرماید :

خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند!» (10)

و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!» (11)

و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما را از روح خود در آن دمیدیم او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود! (12)

5) ایات قرانی که می فرماید  مرد و زن جفت یکدیگر افریده شده اند 

در این مورد برای بیشتر روشن شدن مطلب باید توجه کنیم که قران مجید در موارد متعددی این حقیقت را بیان می کند که خداوند موجودات را جفت افریده است برای نمونه 

در سوره حج ایه 5 می فرماید: زمین را می بینی (در فصل زمستان ) که خاموش و ارام است اما هنگامی که ما از اسمان اب فرو می ریزیم به حرکت در می اید و نمو می کند و از هر نوع گیاه جفتی بهجت  زا به وجود می اورد

و در سوره طه  ایه 53 می فرماید : همان خداوندى که زمین را براى شما محل آسایش قرار داد و راه‏هایى در آن ایجاد کرد و از آسمان، آبى فرستاد!» که با آن، انواع گوناگون گیاهان را (از خاک تیره) برآوردیم.

و در سوره نجم ایه 45 می فرماید : و اوست که دو زوج نر و مادّه را آفرید ...

و در سوره ذاریات ایه 49 می فرماید : و از هر چیز دو جفت آفریدیم، شاید متذکّر شوید!

بنابرین کلیه انچه که کارگاه خلقت خارج شده و پا به عرصه هستی گذاشته است همه و همه جفت خلقت شده است

باید دانست که موضوع جفت بودن مرد و زن و اینکه خداوند  زن و مرد را جفت همدیگر افریده است در چندین جای قران با تعبیرات مختلف بیان شده است  مثلا :

 در سوره نبا ایه 8  می فرماید: و شما را بصورت زوجها آفریدیم!

و بالاخره در ایه 21 سوره روم می فرماید : و از نشانه‏هاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند!

6)یکی از ابتکارات و امتیازات قران کریم این است که داستانهایی از گذشتگان را نقل می کند و در ضمن ان معارف مهم اعتقادی ،اجتماعی ، اقتصادی  و اخلاقی را بیان می کند

قران مجید در این راستا داستان یک زن را نقل می کند که با دقت در ان میزان عقل و فکر ان زن در مقایسه با مردان مشابه او برای ما روشن می شود و ان قصه حضرت سلیمان و ملکه سبا است .  حضرت سلیمان پس از دریافت گزارشی مبنی بر اینکه در یمن زنی حکومت می کند که زمام سلطنت را در دست دارد و قدرت بسیاری دارد اما خورشید پرست هستند ( نقل به مضمون ایه 23 سوره نمل ) حضرت سلیمان پس از دریافت این گزارش نامه کوتاهی برای ملکه سبا به این مضمون نوشت : این نامه از سلیمان است، و چنین مى‏باشد: به نام خداوند بخشنده مهربان توصیه من این است که نسبت به من برترى‏جویى نکنید، و بسوى من آیید در حالى که تسلیم حقّ هستید(ایات 30و 31 سوره نمل )

باید  توجه داشت که کیفیت برخورد سلاطین و فرمانروایان با نامه های پیامبران خدا بسیار متفاوت است مثلا در نامه هایی که پیامبر اسلام (ص ) به فرمانرواین ان روز جهان نوشت جواب منفی شنید و حتی گاها نسبت به نامه حضرت جسارت شدقران کریم کیفیت برخورد ملکه سبا با نامه حضرت سلیمان را بر خلاف برخورد افرادی همچون فرعون و و نمرود و یا اکثر سلاطین و فرمانروایان زمان پیامبر  معرفی می کند

ملکه سبا با نامه حضرت سلیمان برخورد مثبتی نشان داد و به درباریان گفت (وانی القی الی کتاب کریم )نامه با کرامتی برای من امده است .

و با انها به مشورت پرداخت و انها گفتند : (نحن اولوا قوه و اولوا باس شدید )ما از جهات قدرت سیاسی و تدبیر مملکتی و از لحاظ قدرت نظامی و دفاعی نیرومند می باشیم (والامر الیک فانظری ماذا تامرین )و در عین حال تصمیم گیری  و فرمان نهایی با توست .

ملکه سبا گفت : باید فکر کنیم و بر اساس فکر و عقل حرکت کنیم  و چون هنوز به مقام و منزلت سلیمان پی نبرده بود گفت :(ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله و کذالک یفعلون ) روش و رسم پادشاهان روزگار این است که اگر داخل یم مملکت شوند  و یک مملکت را مورد تجاوز نظامی قرار دهند فساد و اختلال وضع در ان کشور به وجود می اورند و صاحبان قدرت را ذلیل می سازند بنابراین ما نباید بدون تامل گام برداریم(انی مرسله الیهم بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون ) من هدیه ای برای انها می فرستم از ان پس منتظر می مانم تا ببینم پیک هایی که من می فرستم چه پیامی می اورند .وقتی هدایا به سلیمان (علیه السلام ) رسید او هدایا را رد کرد و فرمود(بل انتم بهدیتکم تفرحون ) شما به هدایای ارسالی خود دلخوش کرده و امید بسته اید . در نتیجه ان بانو فهمید که نظام سلیمان نظام مالی نیست حضررت سلیمان در ادامه گفت (فلنا تینهم بجنود لا قبل لهم بها )من برای قلع و قمع خورشید پرستی و برقرار کردن نظام توحید با لشگریان فراوان به طرف انها حرکت می کنم

چگونگی ایمان  بانوی جلیل الشان ملکه سبا

ملکه سبا پس از دریافت پیام حضرت سلیمان که در تایپست های قبلی به انها اشاره شد خود را اماده کرد که به دیدار حضرت سلیمان (علیه السلام ) برود ولی حضرت سلیمان پیش از انکه ملکه سیا نزد او بیاید تصمیم گرفت با ارائه معجزه ای او را از نبوت خود مطمئن سازد لذا از اطرافیانش خواست که تخت بلقیس را بحظورش بیاورند :(قال  الذی عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک ) کسى که دانشى از کتاب (آسمانى) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!

نکته ای که لازم است اینجا تذکر بدهم ان است که بسط و تحقیق در معنای علم کتاب که باعث این قدرت در وزیر حضرت سلیمان (علیه السلام ) گردید از بحث کنونی ما خارج است .

وقتی که ملکه سبا به محضر سلیمان امد ان حضرت بعوان ازمایش دستور داد تغییر مختصری در ان تخت به وجود اورند تا  میزان هوش و فراست او معلوم شود او پس از سوال گفت (کانه هو ) گویا این تخت من است و بالخره بعد از یک سلسله مناظره و پس از مشاهده جریانهایی گفت : (رب انی ظلمت نفسی و اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین)  (ملکه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم و (اینک) با سلیمان براى خداوندى که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم

اکنون  شما این قصه قرانی را بیشتر مورد دقت قرار بدهید و مقایسه کنید  با رفتار فرعون و نمرود یعنی قصه این زن و قصه ان مردها تا روشن شود در هر مورد قل و منطق و انصاف حکم فرما شده است توفیق حاصل شده و در هر جا لجاجت و استکبار به کار رفته سقوط و تباهی به بار اورده است چه مرد و چه زن بدون تفاوت (لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب )

انهایی که فکر می کنند اسلام زنان را درجه دوم می داند بهتر است  این ایات را مطالعه نمایند  تا حقیقت اسلام را در این مورد  بهتر درک کنند

(در نگارش این مطلب از کتاب چهره زن در  اسلام تالیف استاد ارجمند ایت الله نوری همدانی  با دخل و تصرف استفاده شده است )

التماس دعا



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:37 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

... داستان خلقت آدم ، امر خداوند  بر سجده ملائکه بر انسان، تخطی شیطان از این دستور، رجم ابلیس، آغاز دشمنی و اغوای آدم و هبوط ابوالبشر به زمین را همه کتب آسمانی بیان نموده اند.

معروف است که شیطان قسم یاد کرد که بر گمراهی جمیع آدمیان تلاش و به جز بندگان مخلص همه را به بیراهه و دوری از پروردگار بکشاند، که با وجود گذشت هزاران سال از هبوط آدم به زمین ماموریت یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر در هدایت ابناء بشر ، پیشرفت علم و آگاهی ، تاسیس هزاران بلکه ده ها هزار دانشگاه در جهان و سهولت دستیابی به خیر ، لیکن وجود شرارت های موجود سیاسی و اجتماعی و انحرافات فکری و فرهنگی در جامعه بشری در جامعه بشری گویای توفیق شیطان و تمایل آحادی از آدمیان به تبعیت از شیطان می باشد.

دامنه حرکت های شیطانی نه تنها در صحنه های برخوردهای قهرآمیز جنگ ها و تنش های بین سیاست بازان جهانی دامن گیر فرزندان آدم شده بلکه در گستره اعتقادات پاک و خداباورانه او نیز رسوخ کرده به نحوی که تشکل ها و نهادهایی نیز در رابطه با پرستش شیطان سازمان یافته که با نماد و نشان آشکار آزاده در جوامع مختلف به نشر فرهنگ شیطانی و گسترش ایده خداگرائی مشغولند.

مبنای تفکر شیطان پرستی را می توان در باور دیرین آدمیان به خیر و شر ، زیبایی و زشتی ، نور و ظلمت و سپس در مذاهب فکری ثنویت گرایانه و الهه پرستی جستجو کرد و در این رابطه شیطان پرستان را به دو دسته می توان تقسیم نمود :

1)      شیطان پرستان سنتی (دینی)

2)      شیطان پرستان فلسفی (معاصر)

الف: شیطان پرستان سنتی

به کانون ماوراءالطبیعه و یک یا چند خدای شیطانی معتقد بوده و برخی نیز همان شیطان رانده شده از ملکوت را تبعیت می نمایند . برخی از این گروه پا را از دایره شیطان پرستی عادی نیز فراتر گذاشته و تابع اعمال شیطانی یاد شده بوده که به شرپرستان معروف شده اند.

سابقه تشکیل شرپرستان به دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا برمی گردد. این دسته از شیطان پرستان به اعمالی از جمله خوردن گوشت نوزادان، قربانی کردن دختران، ارتکاب و رواج انواع مسائل جنسی غیر معمول و نفرت از دین معروف می باشند.

 

ب: شیطان پرستان فلسفی (معاصر)

این دسته از شیطان پرستان وجود خدا را نفی کرده و بر این اعتقادند که هر کس خدای خود می باشد. موسس این گروه فردی به نام آنتوان شزاندر لاوی کاهن اعظم کلیسای شیطان و نویسنده انجیل شیطانی بوده که پیروان او به "شیطان پرستان لاوی" مشهور می باشند. آنتوان لاوی تحت تاثیر فلاسفه و دانشمندانی چون نیچه و داروین بوده و شیطان را موجودی مثبت می داند.

گردهمائی شیطان پرستان بر خلاف قوانین الهی و اخلاقی قائل به قوانین ماوراءالطبیعه، نفی ادیان ابراهیمی، حورییت انسان و تمایلات او و خود محوری بوده و خودکشی را امری جایز می دانند.

 

موفق باشید.



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

حضرت موسی و مهریه سنگین

اگر از نظر احادیث و روایات مهریه زن باید کم باشد چرا خداوند در قرآن کریم جریان حضرت موسی و آشنایی ایشان با دختران حضرت شعیب را بیان فرموده که از موارد مهریه سنگین و در واقع تشویق به این مسئله است.(مهریه دختران شعیب 8 تا 10 سال کار کردن حضرت موسی علیه السلام برای حضرت شعیب بوده است)

در سرگذشت حضرت موسی علیه السلام و حضرت شعیب علیه السلام، در قرآن آمده: هنگامی که موسی علیه السلام به خاطر حفظ جان خود از خطر فرعونیان از مصر بیرون آمد و به سوی مدین حرکت کرد، در بیرون شهر مدین دید چوپانان کنار چاهی توقف کرده اند و به نوبت، از چاه برای گوسفندان خود آب بیرون می کشند، دید در کنار آنها دو بانوی با حجاب ایستاده اند و آنها نیز منتظر نوبت خود هستند تا به چاه نزدیک شوند و آب برای گوسفندان خود از چاه بکشند.

موسی علیه السلام نزد آنها رفت و آنان را کمک کرد و آب از چاه کشید و گوسفندان آنها را آب داد...

آن دو دختر، دختران شعیب پیغمبر علیه السلام بودند، چون شعیب پسر نداشت، دخترانش عهده دار چوپانی گوسفندان شده بودند.

سپس دختران شعیب علیه السلام نزد پدر رفتند وجریان را گفتند، شعیب علیه السلام یکی از آن دخترها را برای دعوت موسی علیه السلام به خانه اش فرستاد، موسی علیه السلام آن دعوت را پذیرفت و به خانه شعیب علیه السلام آمد.

شعیب علیه السلام به شخصیت معنوی موسی علیه السلام پی برد و علاقمند شد که او را داماد خود نماید، از این رو به موسی علیه السلام گفت: "انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین علی ان تأجرنی ثمانی حجج فان اتممت عشرا فمن عندک و ما ارید ان اشق علیک ستجدنی ان شاءالله من الصالحین"من می خواهم یکی از این دو دخترم (صفورا و لعیا) را به همسری تو درآورم، به این شرط که هشت سال برای من کار کنی و اگر ده سال کار کنی، محبتی از ناحیه تو است من نمی خواهم کار سنگینی بر دوشت بگذارم و انشاءالله مرا از افراد صالح خواهی یافت (قصص، آیه 27)

موسی علیه السلام پیشنهاد شعیب علیه السلام را پذیرفت.

از این آیه چند مطلب استفاده می شود:

1. مهریه در قرن های قبل از اسلام نیز بوده است.

2. خواستگاری از ناحیه دختر نیز بوده چنان که شعیب علیه السلام از جانب دخترش از موسی علیه السلام خواستگاری کرد، بنابراین پیشنهاد خواستگاری از جانب دختر و کسان او، عیب نیست.

3. رواست که مهریه به صورت کار درآید نه پول

4. لازم نیست که مهریه یکجا پرداخته شود، بلکه با رضایت زن، در ذمه شوهر باشد کافی است

ولی در اینجا این دو سؤال پیش می آید:

1. چرا حضرت موسی علیه السلام برای دخترش مهریه سنگین قرار داده است؟

2. با این که مهریه مال دختر است، چرا در سرگذشت فوق، به عنوان هشت سال کار برای پدر (شعیب علیه السلام) قرار داده شده، مگر دختر کالا است که آن را بفروشند؟؟

پاسخ:  در مورد سؤال اولی، باید توجه داشت که این ازدواج یک ازدواج معمولی نبود، بلکه مقدمه ای بود تا موسی علیه السلام در کنار پیر مدین، شعیب پیغمبر علیه السلام بماند و با کسب علم و معرفت در مکتب شعیب علیه السلام در سالیان دراز به مقام ارجمندی از علم و کمال نائل آید.

وانگهی درست است که موسی علیه السلام در این مدت طولانی برای شعیب علیه السلام کار می کرد، ولی شعیب نیز تمام زندگی او و همسرش را تأمین می نمود و اگر هزینه زندگی موسی و  همسرش را از مزد کار موسی علیه السلام کم کنیم، مبلغ زیادی باقی نخواهد ماند، نتیجتا مهر ساده و سبکی خواهد شد، بنابراین مهریه سنگین، مقدمه ای برای تکامل موسی علیه السلام در مکتب شعیب بوده و زندگی مادی و معنوی موسی علیه السلام را تأمین می کرده است (این که شعیب به موسی گفت "و ما ارید ان اشق علیک...؛ من نمی خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم و انشاءالله مرا از صالحان خواهی یافت» بیانگر همین مطلب است که منظور سختگیری نبوده، بلکه صلاح و کمال موسی علیه السلام هدف بوده است)

در مورد سؤال دوم: قرارداد شعیب علیه السلام با موسی علیه السلام به عنوان وساطت و وکالت از جانب دخترش بوده و با رضایت او انجام گرفته، با توجه به این که (چنان که گفتیم) محصول کار موسی علیه السلام صرف هزینه زندگی موسی علیه السلام و همسرش می شده است

نکته آخر این که با توجه به این که به اراده خداوند رسالت سنگینی در آینده به عهده حضرت موسی علیه السلام گذاشته می شود و آن رویارویی با فرعون و نیز داشتن قومی لجوج و بهانه گیر چون قوم بنی اسرائیل بوده است از این رو طبق مشیت الهی لازم بود مدتی به کار شبانی بپردازد تا آمادگی لازم را برای هدایت مردم و نیز روبرو شدن با مشکلات و سختی ها را پیدا نماید. از این رو این مدت شبانی نسبتا طولانی علاوه بر این که از محضر حضرت شعیب علیه السلام در جهت علم و کمال بهره می برد و علاوه بر این که تمام زندگی او و همسرش توسط حضرت شعیب علیه السلام اداره و تأمین می شد، فرصتی مغتنم برای حضرت موسی علیه السلام بود تا آمادگی لازم را برای رسالت آینده خویش به دست آورد

التماس دعا



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

سلام

سوال : چرا در اسلام طلاق بدست مردان است ؟

پاسخ : دلیل بر این که حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آیات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار می‏دهد و می‏فرماید: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در این آیات خطاب به مردان است، همان طور که در ازدواج خطاب به مردان است، مثل"اذا نکحتم المؤمنات، فانکحوا ماطاب لکم، فانکحو هن باذن أهلهنّ".

از این جا می‏توانیم این نتیجه را بگیریم که طبیعتاً حق طلاق از آنِ کسی است که موقع ازدواج، به دنبال آن می‏رفت و به اصطلاح به خواستگاری زن می‏رفت. در کلام فقها آمده است:

"الطلاق بید من أخذ بالساق" طلاق به دست کسی است که در ابتدای ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج کرد)

نکاتی در مورد این حکم

1) این گونه نیست که زن به طور مطلق حق طلاق نداشته باشد، بلکه در مواردی می‏تواند حق طلاق داشته باشد، مثلاً زن می‏تواند در ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگری شرط کند که وکالت در طلاق خودش داشته باشد، یعنی زن از شوهرش وکالت می‏گیرد در صورتی که لازم بداند، از طرف شوهرش خود را مطلقه کند.بااین‏شرط مرد و زن در طلاق‏دادن‏مساوی خواهند شد. هم مرد حق‏طلاق دادن دارد و هم زن. در قانون مدنی جمهوری اسلامی آمده است: "طرفین عقد ازدواج می‏توانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند، که خود را مطلّقه نماید". (ماده 1119)

2) اهمیت کانون خانواده در اسلام و کراهت شدید طلاق نباید فراموش شود.

در فلسفه احکام اسلام، کانون خانواده و هر آنچه موجب استحکام آن شود، دارای اهمیت و ارزش بوده و هر چه که موجب از بین رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اولیه در اسلام، حفظ کانون خانواده است، مگر آن که مفسده حفظ آن بیشتر از مصلحت آن باشد، که به همین جهت طلاق به عنوان آخرین راه حل تشریع شده است.

حال که اصل اولیه به حفظ کانون خانواده است، باید طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جایی که امکان دارد، نباید این امر صورت گیرد.

با توجه به این مسئله اسلام حق طلاق را به دلایل متعدد به طور مطلق در اختیار زن قرار نداده است، زیرا :  

1) ً در بسیاری از موارد که زن، رضایت از شوهر ندارد، کانون خانواده می‏تواند همچنان استحکام یافته و برقرار بماند و عدم رضایت زن به رضایت تبدیل شود.

توضیح: حیات خانوادگی به علاقه طرفین وابسته است اما روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است. طبیعت، علائق زوجین را به این صورت قرار داده که زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پایدار زن به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

2) خداوند کلید محبت را در اختیار مرد قرار داده، او است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست می‏دارد و نسبت به او وفادار می‏ماند. چون وفاداری زن بیشتر از مرد است، بی وفایی زن عکس‏العمل بی وفایی مرد است.  لذا خداوند کلید فسخ ازدواج را به دست مرد داده، یعنی مرد با بی‏علاقگی و بی‏وفایی نسبت به زن، او را سرد و بی علاقه می‏کند، برخلاف زن که بی‏علاقگی اگر از او شروع شود، معمولاً تأثیری چندانی در علاقه مرد ندارد. از این رو معمولاً بی‏علاقگی مرد منجر به بی علاقگی طرفین می‏شود، ولی بی علاقگی زن لوزماً منجر به بی‏علاقگی طرفین نمی‏شود. سردی و خاموشی علاقه مرد مساوی است با مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی. اما سردی و خاموشی زن به مرد، آن را به صورت بیماری نیمه جان در می‏آورد که امید بهبود و شفا دارد. حال اگر بی علاقگی از طرف زن شروع شود، برای مرد اهانت نیست که زن محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدریجاً او را علاقه مند  کند، ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است که برای حفظ حامی خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، یعنی به زور شوهر خود را نگه دارد.

این مطلب در صورتی است که علت بی‏علاقگی زن، فساد اخلاق و ستمگری مرد نباشد، ولی اگر مرد، ستمگری را آغاز کند، در نتیجه زن به مردش بی علاقه می‏شود، مطلب دیگری است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در این است که مرد به زن نیازمند است و زن به قلب مرد.

هم چنین از جهت رنجش و ناراحتی، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت می‏شوند و صبر و تحمل آنان کمتر از مردان است اما پس از مدتی رنجوری برطرف می‏شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده می‏شد، چه بسا فوراً به طلاق رو می‏آورند.

 3) چون ازدواج، حقوق و وظایف مالی و اقتصادی را بر شوهر لازم می‏کند، جدا شدن و طلاق برای او سخت تر از زنان است، زیرا مهریه را باید پرداخت کند، در حالی که زن در اینجا گیرنده است و در طلاق هیچ بار مالی بر او تحمیل نشده، بله استفاده مالی دارد، بنابراین شرایط طلاق (که در اسلام مبغوض‏ترین حلال دانسته شده) برای مرد سخت و سنگین است و برای زن از نظر مالی و اقتصادی نه تنها سخت نیست، بلکه می‏تواند مطلوب باشد.

4)  از جهت قانون طبیعت نیز چنین است که از ابتدای خلقت همیشه بر اساس فطرت خدادادی، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاری آنان می‏رفتند. به تعبیر دیگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از این رو حق طلاق به کسی داده می‏شود که به دنبال عقد ازدواج رفته است



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

به نام خدا

سلام

سوال : چرا دیه زن باید نصف دیه مرد باشه؟در جامعه‌ای که زن پابه پای مرد کار می‌کنه (و در خیلی از موارد سرپرست خونوادشه) چرا باید به اندازه نصف یک مرد ارزش داشته باشه؟

ابتدا لازم است خدمتتان عرض کنیم که

1) در نظام حقوقی اسلام بیش از هر مکتب دیگری تساوی حقوق زن و مرد رعایت گردیده است. در آغاز باید فرق بین تساوی(Equality) و تشابه(Similarity) را به خوبی دریافت. بی‏توجهی به این مسأله موجب خلط و مغالطه بسیاری می‏شود. تشابه به معنای همانندی و همشکلی روبناهای حقوقی است. این همان جریانی است که فمنیسم(Feminism) غربی در دام آن گرفتار آمد و پنداشت که تبعیض‏زدایی در روابط زن و مرد در گرو وضع حقوق کاملاً مشابه است. در حالی که این رویکرد نه سودی برای مرد در پی داشت و نه برای زن؛ بلکه روند انهدام بنیان خانواده را سرعت بخشید و برآیندهای ناگواری برای جامعه بشری در پی آورد.

تساوی به معنای برابری است نه یکنواختی. در تساوی شرایط گوناگون، تفاوت‏های طبیعی، وظایف و جوانب مختلف ملاحظه می‏شود و چه بسا احکام نامشابهی وضع می‏گردد، بدون آن که بر کسی ستمی روا شود. ولی در تشابه همه این امور نادیده انگاشته شده و فقط به یکنواختی روبناهای حقوقی بسنده می‏شود. بنابراین باید توجه داشت که هرگونه عدم تشابه قواعد حقوقی به منزله نفی تساوی نیست و هر نوع تشابه و یکنواختی به منزله رعایت تساوی نمی‏باشد.

2 ) تفاوتهای حقوقی به معنای تفاوت در ارزش‏ها و کمالات انسانی نیست و اسلام بر برابری زن و مرد در کرامت‏های انسانی تأکید فراوان دارد. حکم دیه در اسلام با تفاوت بین زن و مرد تدوین شده است . اما از جهت ارزش‏های معنوی ممکن است زنی بیش از مرد مقرب نزد خدا باشد. بنابراین تساوی دیه عالم و جاهل نه از ارج و منزلت عالم می‏کاهد و نه بر مقام جاهل می‏افزاید و نیز تفاوت دیه مرد و زن نه بر منزلت مرد می‏افزاید و نه از مقام زن می‏کاهد زیرا برخی از تفاوت‏های مادی و مالی هیچ گونه ارتباطی به مقام‏های معنوی ندارد، و هیچ تلازم عقلی یا نقلی بین دیه و کمال معنوی وجود ندارد تا هر اندازه دیه بیشتر شود، قداست روح مقتول و تقرب وی نزد خدا افزون‏تر باشد( زن در آیینه جمال و جلال، عبدالله جوادی آملی، ص (356)

3) مسأله ارث و دیه زن در نظام حقوقی اسلام جزئی از کل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بی‏ارتباط با دیگر اجزای این مجموعه راهزن اندیشه و موجب برداشت‏های نادرست می‏شود، بنابراین نمی‏توان این احکام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.

4) قانون برای نوع افراد وضع می شود نه برای اشخاص و موارد استثنایی، لذا باید مصلحت نوعیه ملاک قانونگذاری و تعیین حق و تکلیف باشد

5) بین حق و تکلیف یک نوع تلازم و توازنی وجود دارد، وقتی در اسلام نفقه را بر عهده مرد گذاشته است، باید یک منبع درآمدی برای او تعریف و تعیین شود و هرگاه این مرجع پرداخت نفقه حذف شود به یک نحو جایگزین در نظر گرفته شود

6)  دیه را نمی‏توان "خون بها" تلقی کرد. چون خون انسان بالاتر از این است که قیمت گذاری شود، بلکه به گفته قرآن، خون یک انسان برابر با خون همه انسان‏ها است. ( سوره مائده، آیه32 ) دیه جنبه مجازات دارد و همچنین برای جبران خسارت اقتصادی است، یعنی در فقدان مرد یا زن کشته شده، و برای جبران این خلأ و خسارت وارده بر خانواده، دیه داده می‏شود.( دروس خارج فقه، بحث دیات، ناصر مکارم شیرازی، روزنامه فیضیه، شماره 18)

7 ) اسلام  علاوه بر استقلال اقتصادی، که به زنان داد در هیچ شرایطی زن را موظف به تأمین نیازمندی‏های خود و خانواده قرار نداده است. بنابراین دارایی‏های خود را در هر راه مشروعی می‏تواند صرف کند و در عین حال برای رفع نیازمندی‏های خود تأمین جداگانه دارد؛ یعنی، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نیز درآمد اقتصادی داشته باشد مالک شخصی آن درآمدها است و موظف نیست که آنها را در جهت نیازمندی‏های خانواده و یا حتی نیازمندی‏های خود صرف کند، لیکن مرد در هر حال موظف است که نیازهای زن را تأمین نماید

عدم تشابه دیه زنان با مردان  ؟؟

1)  مسؤولیت اقتصادی و اداره خانواده با مرد است و در اسلام زن از چنین مسؤولیتی برخوردار نیست، چون دیه به عنوان غرامت و جبران بخشی از خلا ایجاد شده در خانواده است. اگر مردی عمدا زنی را کشت به طور طبیعی باید بتوان او را قصاص کرد و کشت ولی برای رعایت سرنوشت خانواده او، اگر اولیای مقتول بخواهند مرد را قصاص کنند باید نیمی از دیه را پرداخت کنند تا مشکل خانواده قاتل برطرف شود

2)  نصف بودن دیه زن، به سود زنان است! زیرا به طور معمول دیه زن به شوهر و بچه‏ها پرداخت می‏شود و دیه مرد به زن و بچه هایش می‏رسد و چون با از بین رفتن مرد، زن بیشتر صدمه می‏بیند، لذا دیه مرد را بیشتر کرده‏اند تا بخشی از فشار وارده در فقدان مرد که متوجه زن است، جبران گردد.( پرسش‏ها و پاسخ‏ها، دفتر هفتم، ص 250)

3) آنچه به عنوان دیه پرداخت می شود قیمت شخص متوفی نیست بلکه در مقابل خسارتی است که بر خانوادة او وارد می‌شود. با مرگ مرد خانواده در واقع منبع درآمد و نان آور خانه از بین می رود. پس باید به اقتصاد خانواده کمک شود. اما وقتی زن کشته می شود، اگر چه نفس محترمه ای از دنیا رفته و نفس قابل جبران نیست لکن ضربه وارده به اقتصاد خانواده کمتر از مورد مرگ مرد خانواده است.

  به همین دلیل است که اگر کارگر ساده ای دارای زن ثروتمندی باشد بر مرد واجب است که نفقه مناسب زن و فرزندان را بپردازد. در حالی که پرداخت نفقه به هیچ وجه بر زن واجب نیست پس شارع حکم به دیه کامل را درباره کسی قرار داده است که تمام نفقه خانواده به عهده او گذاشته شده است.

 نکته :

دیه زن در همه جا نصف دیه مرد نیست، زیرا دیه زن در کم‏تر از ثلث با دیه مرد یکسان است. (پرسش‏ها و پاسخ‏ها، دفتر هفتم، ص 250)

اشکال  نان آور بودن  برخی زنان

 متن اشکال  : در همه جوامع، امور اقتصادی و مرجع امرار معاش، مرد نیست، زنان نیز کارمند یا کارگر هستند و زندگی را اداره می کنند، پس در این صورت هرگاه زنی کشته شود باید برای عائله ای را که ایشان تکفل و سرپرستی می کردند، حقی به نام دیه برابر دیه مردان منظور شود ولو آن که شارع مقدس این مسأله را به شکل یک شرط یا استثناء در حکم بیان کند به این که هرگاه زنی که کشته شده است مسؤول امرار معاش خانواده باشد، دیه او برابر با دیه مرد است.

پاسخ :

1) تنها  یکی از حکمت های تفاوت در دیه بحث نفقه و تأمین مخارج زندگی است  و شاید حمتهای دیگری نیز وجود داشته باشد  که ما ازآنها مطلع  نباشیم و  ولذا نمی توان موارد ذکر شده را علت  تامه دانست .

2)  در همین مورد نیز گرچه همسر خانواده (زن) به هر دلیلی مثل مرگ شوهرش یا ناتوانی و... مرجع امرار معاش باشد ولی از جهت شرعی و قانونی به عنوان یک وظیفه و مسؤولیت و تکلیف بر عهده او نیست، لذا تکلیفی بر او تحمیل نشده است تا حقی برای او وضع شود.

3) در صورتی که زن سرپرستی خانواده را به عهده داشته باشد و از دنیا برود در چنین مواردی وظیفه دولت اسلامی است که از طریق بیت المال،با ساز و کارهای مناسب در هر عصر، مثل بیمه و ... مشکلات چنین موارد استثنائی را حل کند.

مواردی که دیه زن مساوی یا بیشتر از مردان است

1- دیه زن در کمتر از ثلث با مرد برابر است.

2- میراث پدر و مادر یا بستگان مادری، بین زن و مرد یکسان است. هم‏چنین در کلاله امی طرف مادری برطرف پدری مقدم می‏شود و اگر زن نسبت به میت نزدیکتر از مرد باشد، چیزی به مرد نمی‏رسد.

حقوق  اقتصادی  زن بر عهده  مرد

1) مهریه؛ که افزون بر اصل مهریه، حق تعیین میزان آن نیز به دست خود زن می‏باشد.

 2) نفقه؛ نفقه و تأمین مالی نیازمندی‏های زن در زندگی نیز بر عهده مرد است.

انچه که در کشور های غربی می گذرد

1) چیزی به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نیز مجبور است برای تأمین معاش خود به تلاش و فعالیت بپردازد. در حالی که در حقوق اسلامی زن اگر کاری هم بکند، درآمد بالایی نیز کسب کند دارایی‏اش برای خودش محفوظ است و تأمین نیازمندی‏های او بر عهده مرد است.

معرفی کتاب

1) نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهری

2) زن در آیینه جمال و جلال آیت‏اللّه‏جوادی آملی

3) قرآن و مقام زن سید علی کمالی

4) بررسی میراث زوجه درحقوق اسلام و ایرانحسین مهرپور

5)  قوانین فقه اسلامی، ج 1دکتر صبحی محمصانی، ترجمه: جمال‏الدین جمالی محلاتی

6) روشنفکر و روشنفکرنما داود الهامی

7) زن از دیدگاه اسلام  ربانی خلخالی

8)درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام محمد رضا زیبایی‏نژاد - محمد تقی سبحانی

 التماس دعا

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

زشت ترین حلال

سوال : چرا در اسلام طلاق بدست مردان است ؟

پاسخ : دلیل بر این که حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آیات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار می‏دهد و می‏فرماید: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در این آیات خطاب به مردان است، همان طور که در ازدواج خطاب به مردان است، مثل"اذا نکحتم المؤمنات، فانکحوا ماطاب لکم، فانکحو هن باذن أهلهنّ".

از این جا می‏توانیم این نتیجه را بگیریم که طبیعتاً حق طلاق از آنِ کسی است که موقع ازدواج، به دنبال آن می‏رفت و به اصطلاح به خواستگاری زن می‏رفت. در کلام فقها آمده است:

"الطلاق بید من أخذ بالساق" طلاق به دست کسی است که در ابتدای ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج کرد)

 

نکاتی در مورد این حکم

1) این گونه نیست که زن به طور مطلق حق طلاق نداشته باشد، بلکه در مواردی می‏تواند حق طلاق داشته باشد، مثلاً زن می‏تواند در ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگری شرط کند که وکالت در طلاق خودش داشته باشد، یعنی زن از شوهرش وکالت می‏گیرد در صورتی که لازم بداند، از طرف شوهرش خود را مطلقه کند.بااین‏شرط مرد و زن در طلاق‏دادن‏مساوی خواهند شد. هم مرد حق‏طلاق دادن دارد و هم زن. در قانون مدنی جمهوری اسلامی آمده است: "طرفین عقد ازدواج می‏توانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند، که خود را مطلّقه نماید". (ماده 1119)

 

2) اهمیت کانون خانواده در اسلام و کراهت شدید طلاق نباید فراموش شود.

در فلسفه احکام اسلام، کانون خانواده و هر آنچه موجب استحکام آن شود، دارای اهمیت و ارزش بوده و هر چه که موجب از بین رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اولیه در اسلام، حفظ کانون خانواده است، مگر آن که مفسده حفظ آن بیشتر از مصلحت آن باشد، که به همین جهت طلاق به عنوان آخرین راه حل تشریع شده است.

حال که اصل اولیه به حفظ کانون خانواده است، باید طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جایی که امکان دارد، نباید این امر صورت گیرد.

با توجه به این مسئله اسلام حق طلاق را به دلایل متعدد به طور مطلق در اختیار زن قرار نداده است، زیرا :  

 

الف) ً در بسیاری از موارد که زن، رضایت از شوهر ندارد، کانون خانواده می‏تواند همچنان استحکام یافته و برقرار بماند و عدم رضایت زن به رضایت تبدیل شود.

توضیح: حیات خانوادگی به علاقه طرفین وابسته است اما روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است. طبیعت، علائق زوجین را به این صورت قرار داده که زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پایدار زن به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

 

ب) خداوند کلید محبت را در اختیار مرد قرار داده، او است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست می‏دارد و نسبت به او وفادار می‏ماند. چون وفاداری زن بیشتر از مرد است، بی وفایی زن عکس‏العمل بی وفایی مرد است.  لذا خداوند کلید فسخ ازدواج را به دست مرد داده، یعنی مرد با بی‏علاقگی و بی‏وفایی نسبت به زن، او را سرد و بی علاقه می‏کند، برخلاف زن که بی‏علاقگی اگر از او شروع شود، معمولاً تأثیری چندانی در علاقه مرد ندارد. از این رو معمولاً بی‏علاقگی مرد منجر به بی علاقگی طرفین می‏شود، ولی بی علاقگی زن لوزماً منجر به بی‏علاقگی طرفین نمی‏شود. سردی و خاموشی علاقه مرد مساوی است با مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی. اما سردی و خاموشی زن به مرد، آن را به صورت بیماری نیمه جان در می‏آورد که امید بهبود و شفا دارد. حال اگر بی علاقگی از طرف زن شروع شود، برای مرد اهانت نیست که زن محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدریجاً او را علاقه مند  کند، ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است که برای حفظ حامی خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، یعنی به زور شوهر خود را نگه دارد.

این مطلب در صورتی است که علت بی‏علاقگی زن، فساد اخلاق و ستمگری مرد نباشد، ولی اگر مرد، ستمگری را آغاز کند، در نتیجه زن به مردش بی علاقه می‏شود، مطلب دیگری است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در این است که مرد به زن نیازمند است و زن به قلب مرد.

هم چنین از جهت رنجش و ناراحتی، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت می‏شوند و صبر و تحمل آنان کمتر از مردان است اما پس از مدتی رنجوری برطرف می‏شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده می‏شد، چه بسا فوراً به طلاق رو می‏آورند.

 

 ج) چون ازدواج، حقوق و وظایف مالی و اقتصادی را بر شوهر لازم می‏کند، جدا شدن و طلاق برای او سخت تر از زنان است، زیرا مهریه را باید پرداخت کند، در حالی که زن در اینجا گیرنده است و در طلاق هیچ بار مالی بر او تحمیل نشده، بله استفاده مالی دارد، بنابراین شرایط طلاق (که در اسلام مبغوض‏ترین حلال دانسته شده) برای مرد سخت و سنگین است و برای زن از نظر مالی و اقتصادی نه تنها سخت نیست، بلکه می‏تواند مطلوب باشد.

 

د)  از جهت قانون طبیعت نیز چنین است که از ابتدای خلقت همیشه بر اساس فطرت خدادادی، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاری آنان می‏رفتند. به تعبیر دیگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از این رو حق طلاق به کسی داده می‏شود که به دنبال عقد ازدواج رفته است.

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >