سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 






درباره نویسنده
سخن آشنا - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [289]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
سخن آشنا - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :557978
بازدید امروز : 26
بازدید دیروز35
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

سوال : در آیه 4 سوره نساء ازدواج با 4 زن را جایز شمرده است و در آیه 129 از همین سوره آمده است: شما هرگز نمی توانید میان همسرانتان به عدالت رفتار کنید ، آیا این دو آیه با هم تعارض ندارند؟

پاسخ : مقدمه : خداوند متعال این قرآن شریف را بر رسول خود وحی نموده است و این معجزه الهی، کلام خداوندی است که از هر گونه تضاد و اختلاف و پراکنده گویی عاری است، برخلاف کتاب های بشری که غالباً دچار تضاد و اختلاف می باشد و در مواردی در آغاز آن مطلبی ثابت می شود، ولی در پایان، همان مطلب نقض می شود ولیکن قرآن تنها سخنی است که در آن چنین نقصی وجود ندارد و خداوند متعال نیز فرموده است:"اَفلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً"  آیا درباره قرآن نمی اندیشید؟ اگر از سوی غیرخدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتید.

توضیح در مورد سوال : در سوره نساء آمده است: "وَ اِن خفتم اَلا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلث و رباع فان خفتم اَلا تعدلوا فواحدة او ما ملکت ایمانکم ذلک ادنی الاّ تعولُوا" (و اگر می ترسید از این که (به هنگام ازدواج با دختران یتیم) رعایت عدالت درباره آن ها نکنید (از ازدواج با آنان صرف نظر نمایید) و با زنان پاک (دیگر) ازدواج کنید. دو یا سه یا چهار همسر و اگر می ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید، تنها به یک همسر قناعت نمایید و یا از زنانی که مالک آن ها هستید، استفاده کنید. این کار بهتر از ظلم و ستم جلوگیری می کند)

آیه در بیان احکامی درباره اختیار همسر می باشد. می فرماید: شما مردان مسلمان می توانید با دو زن یا سه و یا چهار زن ازدواج نمایید. لیکن به شرط آن که عدالت را مراعات نمایید و چنان چه نمی توانید عدالت را مراعات کنید، با یک زن و یا به جای همسر دوم، با کنیزی که مال شما است وصلت کنید (چون شرایط سبک تری نسبت به زنان آزاد دارد)
در این جا سؤال مهمّی مطرح است که مراد از عدالت در آیه چیست؟
باید گفت بعد از تشریع حکم تعدد زوجات در اسلام، برای هر کدام از زوجه حقوقی ثابت شده است که مشروح آن در کتاب های فقهی آمده است و عمده ترین آن، عدالت در امور مربوط به زندگی از قبیل حق همسرداری، تهیه وسایل زندگی و ... می باشد. آیه می فرماید: اگر این گونه امور را نمی توانید مراعات نمایید، پس به یک همسر اکتفا کنید. جالب این که این نوع عدالت است که در قدرت انسان است و لذا محور حکم همین نوع عدالت است
در آیه 129 سوره نساء آمده است:"وَ لَن تسطیعُوا اَن تَعْدِلوا بین النساء وَ لَوْ حَرَصْتُم فَلا تمیلوا کلّ المیل فَتَذَروها کالمعلقة وَ اِن تصلحوا و تتقوا فان الله کان غفوراً رحیماً" و هرگز نمی توانید (از نظر محبت قلبی) در میان زنان عدالت کنید هر چند کوشش نمایید ولی به کلی تمایل خود را متوجه یک طرف نسازید که دیگری را به صورت بلاتکلیف درآورید و اگر راه صلاح و پرهیزگاری پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است
از آن جا که قرآن به شوهران تأکید فرموده که نسبت به همسران عدالت داشته باشید، این جا این سؤال پیش می آید که عدالت حتّی در مورد محبت و علاقه قلبی امکان پذیر نیست; بنا بر این، در برابر همسران متعدد چه باید کرد؟

آیه پاسخ می گوید که عدالت از نظر محبت، در میان همسران امکان پذیر نیست، هر چند در این زمینه کوشش شود. بدیهی است که یک قانون آسمانی نمی تواند بر خلاف فطرت باشد و یا تکلیف به آن چه قدرت انسان در آن نیست نماید و از آن جا که محبت های قلبی، عوامل مختلفی دارد که بعضاً از اختیار انسان بیرون است، دستور به رعایت عدالت در مورد آن داده نشده است; ولی نسبت به اعمال و رفتار و رعایت حقوق در میان همسران که برای انسان، امکان پذیر است، روی عدالت تأکید شده است. در عین حال برای این که مردان از این حکم، سوء استفاده نکنند، می فرماید: اکنون که نمی توانید مساوات کامل را از نظر محبت میان همسران خود رعایت کنید، لااقل تمام تمایل قلبی خود را متوجه یکی از آنان نسازید که دیگری به صورت بلاتکلیف درآید و حقوق او نیز عملا ضایع شود
آیا این دو آیه با هم متفاوت اند؟ پاسخ آن با تفسیری که در دو آیه شده است روشن است، هرگز این دو آیه با هم تضاد ندارند زیرا در آیه اوّل می فرماید: شرط تعدد زوجات، عدالت بین همسران است و در آیه دوّم می فرماید: شما که این قدر خودتان را به زحمت می اندازید که حتّی نسبت به میل و علاقه و محبت درونی بین همسران عدالت برقرار نمایید. این چنین خود را به مشقّت نیاندازید; چرا که محبت قلبی خارج از اختیار انسان است، ولی نسبت به اعمال و رفتار و رعایت حقوق در بین همسران، شما موظف به عدالت می باشید و چنین عدالتی تحت قدرت شما است و قابلیت اجرا در زندگی دارد
عدالت در بیان امام صادق(ع):

از روایات اسلامی برمی آید که نخستین کسی که این ایراد را مطرح کرد، ابن ابی العوجاء از مادیین معاصر امام صادق(ع) بود که این ایراد را با هشام ابن حکم ـ دانشمند مجاهد اسلامی ـ در میان گذاشت. او که جوابی برای این سؤال نیافته بود از شهر خود که ظاهراً کوفه بود به سوی مدینه (برای یافتن پاسخ همین سؤال) حرکت کرد و به خدمت امام صادق(ع) رسید. وی عرض کرد که چنین سؤالی پیش آمده است که تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم که ممکن نیست; بنا بر این تعدد زوجات در اسلام ممنوع است؟
امام صادق(ع) فرمودند: منظور از عدالت در آیه سوم سوره نساء، عدالت در نفقه و رعایت حقوق همسری و طرز رفتار و کردار است و اما منظور از عدالت در آیه 129 سوره نساء که امری محال شمرده شده، عدالت در تمایلات قلبی است (بنابراین تعدد زوجات با حفظ شرایط اسلامی، نه ممنوع است و نه محال) هنگامی که هشام از سفر بازگشت و این پاسخ را در اختیار ابن ابی العوجاء گذاشت، او سوگند یاد کرد که این پاسخ از خود تو نیست

با استفاده از :
1. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 3 و 4، (تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه).
2. المیزان، سیدمحمدحسین طباطبایی، ج 5، (قم: انتشارات جامعه مدرسین قم).
3. البرهان، سید هاشم بحرانی، ج 1، (تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه).
4. نظام حقوق زن در اسلام؛ شهید مرتضی مطهری.



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 2:18 عصر روز سه شنبه 87 مهر 30

احکام مرتد

 مرتد دارای دو قسم است:

1) مرتد فطری

2) مرتد ملی

 مرتد فطری: کسی که در یک خانواده اسلامی متولد شده و پدر و مادر او یا یکی از آنها مسلمان باشد، این شخص هرگاه پس از بلوغ، یکی از ضروریات دین مقدس اسلام مانند توحید و نبوت پیامبر اسلام و یا معاد را انکار کند، یا به طور عالمانه، حکم مسلمی را انکار نماید که انکار آن ملازم به انکار یکی از ضروریات اسلام باشد؛ چنین فردی هر چند توبه کند، پس از ثبوت ارتداد او نزد حاکم شرع، کشته می‏شود. چنین مرتدی را مرتد فطری می‏گویند.

 مرتد ملی: کسی که در خانواده مسلمان متولد نشده است ولی پس از بلوغ به آیین اسلام گرویده و سپس به انکار آن برخیزد و به اصطلاح مرتد گردد، چنین فردی نیز هرگاه پس از رفع شبهه و اشکال توبه نکرده و به آیین اسلام باز نگردد، کشته می‏شود. لازم به یادآوری است، اگر زنی مرتد شود خواه ارتداد او به صورت فطری باشد یا ملی فقط بازداشت و حبس می‏شود کشته نمی‏شود و حاکم اسلامی مقدمات بازگشت او را به اسلام فراهم می‏سازد.

فلسفه  حکم مرتد

 اثبات حکم ارتداد و اجرای آن، همانند دیگر احکام جزایی اسلام، منوط به تحقّق شرایطی است و در عمل، در موارد بسیار محدودی، این احکام به اجرا می رسند و شاید سالیانی بگذرد و موضوعی برای آن یافت نشود؛ لذا کارآیی این حکم را نباید فقط به لحاظ مجازات یک فرد نگریست، بلکه این احکام ناظر به مصالح جامعه هستند و اصل وجود چنین احکامی جامعه را از آسیب حفظ نموده،‌ اثرهای روانی و اجتماعیِ مطلوبی به جای می گذارد که در جهت تعالی جامعه به کار می آید. مطالعة این اثرها، بعضی از حکمت‌های تشریع این احکام را مشخص خواهد کرد که از جمله، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1) پایه و اساس جامعة اسلامی،‌ دین است و تمام فعّالیّت های اجتماعی و فردی بر محور دین انجام می شود. دین مانند روح زندگی بخش در همة زوایای جامعة اسلامی حضور دارد. هر صدمه ای که به جایگاه رفیع دین وارد شود، اساس جامعه را به خطر می‌اندازد. اگر انکار، تکذیب و استهزای دین، به ویژه توسط مسلمانان صورت گیرد، شبهه و تردید و عدم پای بندی نسبت به دین در میان جامعة اسلامی رخنه و رشد می کند. دشمنان اسلام که همواره به دنبال نفوذ و ضربه زدن به دین هستند، اگر این راه را باز ببینند، با به کار گرفتن و جذب افراد سست ایمان و کشاندن آنها به کفر، برای خارج کردن دین از جایگاه خود و بی اهمیّت نمودن آن، اقدام خواهند کرد و جامعة اسلامی با از دست دادن این سرمایة عظیم به نابودی کشیده خوهد شد. اسلام که دین جامع و کامل است با تشخیص درست این نقطة آسیب پذیر، با وضع حکم ارتداد به مقابله با کسانی که در صدد ضربه زدن به دین هستند پرداخته. ایمان و باورهای حقّ مردم را در حصار امن قرار داده و با حفاظت از سلامت جامعه، زمینه را برای رشد و سعادت افراد آن فراهم کرده است.

2) اثر روانی و اجتماعی دیگر این حکم، بالا بردن اهمیّت و ارزش دین است. دین برای انجام رسالت خود باید در جامعه جایگاهی رفیع داشته باشد؛ همانند حکم قصاص و مجازات سارق که حالتی برای افراد جامعه فراهم می کند که نه تنها به قتل وسرقت دست نمی‌زنند، بلکه جان و مال دیگران برای آنان احترام پیدا می کند و در جهت حفظ آن می کوشند. حکم ارتداد کمک می کند تا دین در نظر مردمی که از منزلت و ارزش نظری و عملی آن آگاه نیستند، جایگاه و ارزش واقعی خود را بیابد؛ و فواید بسیاری از این طریق حاصل می شود. اگر دین در نظر مردم، مهم و ارزشمند شد، توجه خاصی به آن مبذول می‌دارند؛ آن را آسان از دست نمی دهند؛ به دنبال آگاهی واطلاع صحیح از آن بر می آیند و با طرح نظرات پخته و سنجیده، به رشد علمی و آگاهی می رسند و این چراغ هدایت را از تیرگی و خاموشی حفظ می کنند.

  3) تشخیص و پذیرش دین حق با سلامت عقل و بیداری فطرت امکان می یابد. خداوند با وضع حکم ارتداد، هم ملاکی برای سنجش عقل قرار داد و هم عاملی برای بیداری فطرت. عامل مهم بیداری فطرت، یاد مرگ است. اسلام هنگام ظهور، با یاد مرگ و آیات قیامت آغاز کرد و علمای اخلاق هم یاد مرگ را عامل اساسی در بیداری و سلوک می دانند.

  دین حق، دینی است که مسألة مرگ را برای انسان حل می کند، اسلام با معرفی مرگ به عنوان پلی برای گذر از دنیای محدود زمانی به سرای جاوید آخرت و بیان رمز سعادت دو جهان، مسأله مرگ را به خوبی حل کرده و این در کلام و سیرة ائمه "ع" و مؤمنین کاملاً‌ مشهود است.

  از سوی دیگر، در نزد خداوند، قیمت و ارزش دین، تمام هستی و دارایی انسان است و این نیز در سیرة معصومین "ع" و مؤمنان آشکار است؛ به ویژه حضرت سیدالشهدا (ع) که هستی اش را برای حفظ دین فدا کرد و عقل حسابگر، این قیمت را جز برای دین حق نخواهد پرداخت.

  خداوند حکیم با وضع این حکم، چراغی فراروی افرادی که در صدد تحقیق و انتخاب دین و یا در معرض ارتداد هستند، قرار داده است که با فطرت بیدار ببینند آیا آنچه بر می گزینند، مشکل مرگ را حل می کند؟ و با نیروی عقل بسنجند که آیا راهی که انتخاب می‌کنند، ارزش آن را دارد که همة هستی خود را برای آن بدهند؟ به این ترتیب خداوند با لطف خود این افراد را به سوی دین حق هدایت می کند و آنها را وا می دارد که با تحقیق و اطلاع درست بیابند که جز اسلام، دینی مقبول خدا نیست و با یقین، اسلام را بپذیرند.

  نتیجه این که، خداوند با وضع حکم ارتداد، نه تنها راه تفکّر و انتخاب را نمی بندد و انسان را مجبور به دین داری نمی کند، بلکه با این حکم او را وادار به تفکّر و تحقیق می کند و انسان را در تشخیص راه حق یاری می دهد تا با اختیار خود آن  را بپذیرد.

عدم منافات بین تحقیق در دین با ارتداد

 از آنچه گفته شد روشن می‏شود که لزوم تحقیق در مورد دین هیچ منافاتی با این حکم ندارد. زیرا اسلام افراد بشر را به پذیرفتن دین مجبور نمی‏کند، هرچند همه را به سوی خود و پذیرش آن دعوت می‏کند. اصولاً ایمان و اعتقاد چیزی نیست که بتوان به زور آن را در دل افراد پدید آورد. از این جهت قرآن از روز نخست شعار خود را «لا اکراه فی الدین»؛قرار داده است. البته معنای عدم اکراه این نیست که هر کس هر بلایی می‏خواهد سر دین بیاورد و دین را هر طور می‏خواهد توجیه و تفسیر نماید و بازیچه قرار بدهد، بلکه معنای عدم اکراه این است که کسانی را که مسلمان نیستند با زور و جبر نمی‏توان مسلمان کرد. در واقع اکراه هدفی را که اسلام دنبال می‏کند، تأمین نمی‏کند. ایمان به حقانیت مکتبی که از جانب خدا آمده، حالتی است که با مرور زمان و با مطالعه در خصوصیات و ریشه‏های دین و دلایل و براهین آن در اعماق دل پدید می‏آید و غرض از تحقیق در اصول دین، پذیرش محققانه اسلام است و مسلمان باید تحقیق کند و بر معرفت خود بیافزاید تا اینکه بعد از تحقیق از دین خارج نشود.

فرق بین اعتقاد درونی و بیرونی

 آنهایی که به احکام اسلام، آشنایی ندارند، گمان می‏کنند حکم مرتد یک نوع خشونت و تحمیل عقیده و سلب آزادی اندیشه است، در حالی که چنین نیست و این احکام مربوط به کسی نیست که اعتقادی در درون دارد و در مقام اظهار آن برنیامده و قصد تبلیغ برضد دین و قیام علیه حکومت را ندارد. بلکه مربوط به کسی است، که عدول و بازگشت او به قصد توطئه و خیانت است و چنین کسی استحقاق چنان مجازاتی را دارد و باید دانست که احکام الهی هرگز تابع یک فرد و دو فرد نیست، بلکه مجموع را به طور کلی باید در نظر گرفت.

شرایط اثبات ارتداد

1- اجرای حدود الهیبعد از اثبات در دادگاه صالحه صورت می گیرد. بدیهی است اگر دادگاه صالحه نباشد یا قاضی آن مجتهد و عادل نباشد یا از طریق صحیح اثبات نشود مثلاً دو نفر عادل به ارتداد او نزد قاضی شهادت ندهند یا خودش نزد قاضی اقرار نکند، حد الهی بر او جاری نمی شود.

2- اجرای حدود الهی در نظام اسلامی اجرا می شود، یعنی در یک نظام ولایی که تمام احکام و اجرائیات آن زیر نظر امام یا فقیه عادل جامع الشرائط انجام شود. به تعبیر دیگر فقیه که حاکم اسلامی است مبسوط الید باشد، یعنی بتواند حدود الهی را اجرا کند و طاغوت و ظالمی مزاحم او نباشد.

3- بر اساس آیة شریفة "لا اکراه فی الدین" و بر اساس حکم عقل و عقیده، مطلبی را نمی شود با زور به کسی تزریق کنند تمامی مراجع تقلید در ابتدای توضیح المسائل خود فرموده اند: در اصول اعتقادی نمی تان تقلید کرد بلکه از مبادی صحیح باید به عقیدة خود یقین داشته باشد.

پس آزادی عقیده به این معنا که هر انسانی آزاد است عقیدة صحیحی را انتخاب کند امّا هر کس هر چه دلش خواست و از راه مقدمات غیر عقلی و غیر معتبر برای خود عقیده ای انتخاب کند، آزاد نیست و نزد عقل و وجدان معذور نمی باشد. اگر خداوند در روز قیامت از او سؤال کند چرا این عقیده را انتخاب کردی، حجّت و دلیلی ندارد. انسان از نظر عقلی آزاد نیست که هر عقیده ای برای خود انتخاب نماید، همان طور که آزاد نیست هر غذایی را بخورد. چه بسا غذا مسموم باشد و یا آزاد نیست هر دارویی را مصرف کند یا هر صدایی را بشنود. امام موسی بن جعفر(ع) به کنیر "بُشر حافی" فرمود: "مولای تو ازاد نیست که به هر گناهی خود را آلوده کند. و ساز و آواز در خانه اش راه می اندازد".1

ما انسان ها آزاد مطلق نیستیم و باید عبد و مطیع خدا باشیم. گرچه ثمرات اطاعت و بندگی به خود ما بر می گردد.

در هر صورت ازادی عقیده به معنایی که گفته شد صحیح است، و اسلام مخالف آن نیست.

4- اگر آزادی عقیده را بپذیریم (به دلیل این که عقیدة مطلبی است درونی و قلبی و اگر آن را بیان یا ابراز نکند چندان برای دیگران خطری ایجاد نمی کند و باعث انحراف و فساد نمی شود) امّا آزادی بیان و قلم همچون ازادی عقیده نیست زیرا اگر بیان و سخنی یا نوشته ای مطابق حقّ نباشد، چه بسا جامعه ای را به انحراف و فساد بکشاند یا چهره هایی را مشوّه کند یا باعث جنگ و نزاع شود. سخنرانی ها و نوشته ها اگر درست و مطابق حق و واقعیت نباشد باید از آن جلوگیری کرد. بنابراین ما موافق آزادی عقیده و آزادی قلم به طور مطلق نیستیم بلکه در چارچوب قانون و مقدسات جامعه باید قلم زد.

اگر مرتد بخواهد در جامعة اسلامی، عقیدة خود را ابراز کند و عقاید خود را به این و آن بگوید و علیه دین تبلیغ بکند، جامعة اسلامی به او این اجازه را نمی دهد. گرچه پندار می کند که به حق رسیده است.

وی باید با عالمان دینی به مباحثه و مناظره بپردازد تا دیدگاه های اسلام برایش روشن شود اگر قانع نشد، بر مسلک خود باقی می ماند و اگر قانع شد به اسلام بر می گردد و توبه می کند. دراین صورت او تا وقتی که در جامعة اسلامی زندگی می کند حق ندارد عقاید خود را ابراز کند چون عقاید مسلمانان تضعیف می شود. اگر می خواهد ابراز عقیده کند باید به میان همکیشان خود (کفار) برود و در آن جا ابراز عقیده کند

فلسفه مجازات مرتد به بیانی دیگر

 در تفکر الحادی اومانیستی غرب، انسان جایگزین خدا شده است و محور همه ارزش‏ها قلمداد می‏شود؛ حقوق و قانون چیزی است که انسان‏ها وضع می‏کنند و براساس میل آن‏ها تنظیم می‏گردد. در این نظام، معیار حقانیت و مشروعیت هر قانون و حکومتی، خواست مردم است. از این رو، انسان حاکم بر سرنوشت خویش است و هیچ کسِ دیگر، حتی خدای متعال حق ندارد برایش تصمیم بگیرد. به همین سبب، اومانیسم به لیبرالیسم، یعنی اباحه‏گری، می‏انجامد و دولت نیز جز تأمین رفاه و لذت‏های مادی افراد وظیفه‏ای ندارد. در فرهنگ لیبرالیسم سخن از امیال، شهوت و تمنیات است نه حکمت و مصلحت؛ قواعد و مقررات آن گاه اعتبار دارند که در جهت برخورداری مردم از خواسته‏های نفسانی و رسیدن به هوس‏هایشان تنظیم شوند؛ به گونه‏ای که حتی عقل نیز در این ساحت فقط خدمت گزار و ابزار سنجش کم و کیف لذت است. بر این اساس، حق همجنس بازی به همان اندازه مقدس و قابل دفاع و از حقوق طبیعی انسان قلمداد می‏شود که حق پرستش خدای متعال در عقاید مذهبی مقدس و قابل دفاع است؛و چون حق پرستش خدا این قدر بی‏ارزش شمرده می‏شود، تغییر مذهب به سلیقه افراد و مطلقاً آزاد است و کسی حق ندارد از آن جلوگیری کند.

 اما در فرهنگ اسلامی، انسان موجودی دو بُعدی(مادی و معنوی) است؛ حکومت باید در جهت تأمین منافع مادی(دنیوی) و اخروی(معنوی) مردم تلاش کند و منافع مادی باید مقدمه‏ای برای تأمین منافع اخروی و معنوی به شمار آید. از این رو، هنگام تزاحم و تعارض، مصالح معنوی مقدم است.. در این زمان، پذیرش عقاید اسلامی و اجرا کردن قوانین آن تنها راه نیل به آن مصالح شمرده می‏شود.

 دین مقدس اسلام بنیان‏های اصلی ساختار فکری خود را بر پایه خردمندی بشر نهاده، همواره انسان‏ها را به بهره‏گیری از فروغ عقل و تعالیِ اندیشه و جدال فکری صحیح سفارش کرده است. از این رو، بزرگ‏ترین خیانت به بشر آن است که با فتنه انگیزی فضای فکری جامعه را آلوده ساخت و اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش کرد. اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانی و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان، سدّی مستحکم به شمار می‏آید

 بنابراین، مجازات مرتد اقدامی شایسته و بازدارنده است تا دیگران دریابند نمی‏توانند ارزش‏های جامعه را نادیده بگیرند و هر روز به دینی جدید روی آورند.

 مجازات ارتداد برای استفاده بهینه از آزادی مذهبی و ایجاد فضای سالم برای بهره‏برداری شایسته از آن است نه محدود ساختن آزادی مذهبی. اسلام از پیروان خود پیروی کورکورانه و بی‏دلیل را نمی‏پذیرد

 بنابراین، اسلام پیش از آن که کسی را به عنوان پیرو بپذیرد، به او هشدار می‏دهد چشم و گوش خود را باز کند و درباره آیینی که می‏خواهد بپذیرد، آزادانه بیندیشد؛ چنانچه از لحاظ عمق و استدلال روحش را قانع ساخت - البته حتماً قانع می‏سازد - در شمار پیروانش در آید و گرنه حق دارد هر چه بیش‏تر درباره‏اش تحقیق و بررسی کند. قرآن مجید به پیامبرش دستور می‏دهد: «اگر یکی از مشرکان به تو پناهنده شد به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود آنگاه به امانگاهش برسان؛ این به خاطر آن است که آن‏ها مردمی نادانند».

 در پی این فرمان، فردی به نام «صفوان» خدمت پیامبر اسلام(ص) شرفیاب گردید و از حضرتش خواست اجازه دهد دو ماه در مکه بماند و درباره اسلام تحقیق کند شاید حقیقت و درستی آن برایش روشن گردد و در زمره پیروانش درآید. پیامبر فرمود: من، به جای دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان می‏دهم.

 بر همین اساس، اسلام هشدار می‏دهد چشم و گوش خود را باز و دلایل و منطق این دین را دقیقاً بررسی کنید، اگر شما را قانع نکرد و مجذوب اصالت و واقعیت خود نساخت، در برابرش گردن ننهید: "لا اکراه فی الدین"؛ ولی هر گاه مسلمان شدید، دیگر نمی‏توانید از آن باز گردید. این سختگیری، علاوه بر آن که سبب می‏شود مردم دین را امری سَرسَری و تشریفاتی ندانند و در پذیرش و انتخابش بیش‏تر دقت کنند، راه سودجویی را بر مغرضان و دشمنان کینه توز اسلام می‏بندد تا نتوانند از این راه، آیین میلیون‏ها مسلمان را بازیچه امیال شوم خود قرار دهند و در انظار عمومی آن را از اعتبار ساقط کنند.

 اساساً خدای متعال انسان را آزاد ولی هدفمند آفریده است. از این رو، آزادی و حق انتخاب انسان موهبتی الاهی برای نیل به کمال شمرده می‏شود. به همین جهت، از نظر اسلام، بت پرستی و شرک و کفر و الحاد در شأن انسان نیست؛ خداوند شرک و کفر را از انسان نمی‏پذیرد و مشرکان را نمی‏بخشد؛"ان الله لایغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک...".

نکاتی درباره ارتداد

1) ارتداد در تعالیم اسلامی قرآن کریم و احادیث و سیرة معصومین(ع) صرف بازگشت از دین و تغییر عقیده نیست، بلکه «مرتد» کسی است که پس ‏از تبین حق و حقیقت و گردن نهادن بهدین، از روی لجاج وعناد و به قصد ضربه زدن به دین و بر اندازی نظام به جحد و انکار حق می‌پردازد و از ‏دین الهی روی بر می‌تابد و الوهیت پروردگار متعال و یا رسالت نبی گرامی اسلام و یا یکی از ضروریات دین را منکر می‌شود، بدون آنکه وجود ‏شبهه یا جهل و قصوری در انکار او دخیل باشد.

 2) چنان که در ارتداد شخصی شک و تردید داشته باشیم, حکم به عدم ارتداد می کنیم, زیرا اسلام شخص مسلّم است و بازگشت و ارتدادش از اسلام مشکوک می باشد. در موارد مشکوک شخص محکوم به اسلام است زیرا جای تمسک به برائت عقلی یا برائت شرعی نیست. از این رو حتماً باید ارتداد شخص احراز شود تا بتوان احکام ارتداد را بر آن مترتب نمود.

  3) ارتداد از موضوعاتی است که در ادیان مختلف، جرم شناخته شده است،  و برخی حقوقدانان بر این باورند که در همه ادیان جرم شمرده می‌شود.( جعفری لنگرودی، محمد جعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ج 1، ص 256.) در عصر ساسانیان در مزدائیزم نیز در قوانین برای آن کیفر پیش بینی کرده بودند چنان که فردوسی می‌گوید:

که زردشت گوید به استا و زند                  که هر کس که از کردگار بلند

بپیچد به یک سال پندش دهید               همان مایه سودمندش دهید

پس از سال اگر او نیاید به راه                 کشیدش به خنجر به فرمان شاه

 در متون مقدس مسیحیت نیز از قتل کسانی که دین را رها کنند، فراوان سخن به میان آمده است.( ر.ک: سفر تثنیه، فصل 17، آیه 25؛ فصل 13، آیه 616، رساله پولس، باب 6.)

با توجه به شواهدی که از ادیان مختلف دراین باره وجود دارد، مجازات مرتد را باید ماده‌ای مشترک در همه قوانین ادیان دانست.( ر.ک: محمد حسین هیکل، الحکومة الاسلامیه، ص 122.)

  4) در تعریف ارتداد، فقها بالاجماع چنین گفته‏اند: "به کفر گراییدن مسلمانى که اسلام را از روى عقل، اراده و بلوغ پذیرفته باشد ".

 آیت الله جوادی آملی در تعریف ارتداد میگوید: "ارتداد آن است که کسی محققانه دین را بپذیرد، سپس دین را کنار بگذارد در ارتداد یک نکته مهم این است که پیش از این،دین را با برهان منطقی پذیرفته باشد اگر کسی واقعاً شاک متفحص است یعنی هر چند درخانواده مسلمان تربیت شده ولی اسلامی را که قبول کرده «اسلام روان شناختی» است نه اسلام معرفت شناختی و یقین منطقی، دید پدرومادرش مسلمان هستند او هم مسلمان شد. نه از معصوم شنید و نه از حکیم متأله دریافت کرد اسلام موروثی دارد که اگر هم یقین داشته باشد، یقین روانی است نه منطقی... بنابراین ارتداد یعنی کسی که یقین معرفت شناختی دارد با این حال دین را به بازی بگیرد و از آن اعلام بیزاری نماید "

 5) بدون تردید شخصی را در صورتی می توان مرتد به حساب آورد که از روی عناد ورزی و جحد ـ انکار پس از علم  به انکار خدا و پیامبر (ص) و یا ضروریات دین بپردازد و در صورتی که شخصی به خاطر شک و شبهه یا عدم علم به انکار امور فوق بپردازد و یا در مرحله تحقیق و پژوهش به نتایجی دست یابد به سختی می توان او را مرتد شمرد چرا که اسلام دین اندیشه و برهان و منطق است واندیشه را با اندیشه پاسخ می دهد نه با تیغ و نیزه.

  6) شخص غیربالغ، مجنون، مکره، مضطر در صورتی که مرتکب یکی از موجبات ارتداد شود حکم به ارتداد وی نمی شود.

 در آیه 106 سوره نحل آمده است:

 کسانى که بعد از ایمان کافر شوند بجز آنها که تحت فشار واقع شده‏اند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است آرى آنها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشوده‏اند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمى در انتظارشان است.

  7)  با توجه به آیات 86 تا 89 سوره آل عمران اگر شخص مرتد قبل از مرگ توبه کند خداوند توبه او را پذیرفته و عذاب الهی از او ساقط میشود:

  کیف یهدى اللَّه قوماً کفروا بعد ایمانهم ... اولئک جزاؤهم اَنَّ علیهم لعنة اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین خالدین فیها لا یخفّف عنهم العذاب و لا هم ینظرون اِلّا الّذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا فان اللَّه غفور رحیم

  چگونه خداوند قومى را که پس از ایمانشان کافر شدند, هدایت مى‏کند؟ ... آنان سزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم، همگى بر ایشان است, در آن جاودانه بمانند، نه از عذاب ایشان کاسته گردد و نه مهلت یابند, مگر کسانى که پس از آن، توبه کردند و درستکارى پیشه کردند، که خداوند آمرزنده مهربان است



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 2:16 عصر روز سه شنبه 87 مهر 30

سوال : چرا باخدایمان با زبانی غیر از زبان مادریمان صحبت کنیم ؟

پاسخ: پرستش و ستایش خداوند لازم نیست به زبان عربی باشد، بلکه هر کس با هر زبانی می‏تواند با خدا راز و نیاز کند و او را بپرستد؛ بلی نماز باید به عربی خوانده شود، زیرا :
1)
در مفهوم پرستش نوعی تعبّد و تسلیم وجود دارد.

هم چنین عبادت خداوند، تعبّد و تسلیم در مقابل فرمان او است و طبیعی است که زمانی تعبد و تسلیم خواهد بود که آن چه او از انسان خاسته است، انسان آن را انجام دهد.
خداوند از طریق پیامبرش این صورت نماز را با همین کلمات مشخص و معیّن خواسته است، پس انسان مسلمان که تسلیم حقیقت و خداوند است، گوش به فرمان او داشته و به همین نحو به جا می‏آورد

2) کلمات و جملاتی که انسان در نماز می‏خواند، دارای بار معنایی عمیقی است که برخی از آن‏ها نمی‏توانند معادل یا ترجمه‏ای به زبان دیگر داشته باشند، مانند کلمه اللَّه که از طریق این عبارات، انسان با عبارات عمیق با خداوند رابطه برقرار می‏کند. . بدیهی است که اگر هر گروه و اهل هر منطقه‏ای به زبان خود بخواهند نماز بخوانند، هماهنگی و یکنواختی که الآن مشاهده می‏شود، میسور نبوده و هر کسی یا گروهی با ترجمه‏ای که از آن ارائه می‏دهد، موجب پراکندگی بسیار و حتی اشتباهات و دخل و تصرّف‏های بی شمار و بی جا می‏شود، همانند بسیاری از چیزهایی که انسان‏ها در آن دست برده و دخل و تصرّف نموده‏اند. برای فهم بیشتر می‏توان به سرالصلوة امام خمینی و تفاسیر عرفانی که از آن‏ها اراه شده مراجعه نمود.

التماس دعا

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:40 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

سلام

سوال : فلسفه مهریه برای زنان چیست؟ به فرمایش امام صادق علیه السلام تنها هدیه وتحفه ای است که از جانب مرد به زن خویش؛ مگر این تنها مرد است که به خوشی می رسد؟ زن هم لذت می برد ومرد مسؤولیت سنگینی نسبت به زن دارد.

پاسخ : پدید آمدن مهریه نتیجه تدبیر ماهرانه‏ای است که در متن خلقت و آفرینش برای تعدیل روابط زن و مرد و پیوند آنها به یکدیگر بکار رفته است. مهریه ریشه در حیا و عفاف زن دارد.

 زن با الهام فطری دریافته است که عزت و احترام او به این است که خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد

 و همین سبب شده که زن توانسته با همه ناتوانی جسمی، مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بکشاند و مردها را به رقابت با یکدیگر وادار کند.

 زن درمرد تأثیر فراوان داشته،تأثیر زن درمرد از تأثیر مرد درزن بیشتر بوده است، مرد، بسیاری از هنرنمائی ها، شجاعت‌ها ودلاوری ها ونبوغ ها و شخصیت های خود را مدیون زن وخودداری های ظریفانة زن است، مدیون حیا وعفاف زن است، مدیون شیرین فروشی زن است.

همان قدرت زنانه که توانسته در طول تاریخ، شخصیت خود را حفظ کند وبه دنبال مرد نرود و مرد را به عنوان خواستگار به آستان خود بکاشند، مردان را به رقابت و جنگ با یکدیگر دربارة خود وادارد وآنها را تا سرحد کشته شدن ببرد، حیا وعفاف را شعار خود قرار دهد، بدن خود را ا زچشم مردم مستور نگهدارد وخود را موجودی اسرارآمیز جلوه دهد،‌الهام بخش مرد وخالق عشق او باشد، هنر آموز وشجاعت بخش ونبوغ آفرین او واقع شود و...همان قدرت می توانسته مرد را وادار کند که هنگام ازدواج عطیه ای به نام "مهریه" تقدیم اوکند.

 برای همین زن همیشه در روحیات مرد تأثیر می‏گذاشته و مرد دراجتماع، آنگاه که حیا و عفاف و خودداری زن از میان برود و زن بخواهد در نقش مرد ظاهر شود اول به زن مهر باطله می‏خورد و بعد مرد مردانگی خود را فراموش می‏کند و سپس اجتماع در اثر فساد و بی بندباری و شکسته شدن نظام و ارکان خانواده منهدم می‏گردد

 در روایات اسلامی وارد شده که مرد از زن شهوانی‏تر نیست بلکه بر عکس است. لکن زن در مقابل شهوت از مرد تواناتر و خوددارتر آفریده شده است و مرد در مقابل غریزه از زن ناتوان‏تر است، این خصوصیت همواره به زن فرصت داده است که دنبال مرد نرود و زود تسلیم او نشود و بر عکس مرد را وادار کرده است که به زن اظهار نیاز کند و برای جلب رضای او اقدام نماید. یکی از آن اقدامات این بوده که برای جلب رضای او و به احترام موافقت او هدیه‏ای بنام «مهریه» نثار او می‏کرده است. (با استفاده از «نظام حقوق زن‏در اسلام»، ص201 )

مهریه ماده‏ای است از یک آئین نامه کلی که طرح آن در متن خلقت ریخته شده است و با دست فطرت تهیه گردیده و برای تعدیل روابط زن ومرد وپیوند آنها به یکدیگر به کار رفته است.

مهر ازآنجا پیدا شده که درمتن خلقت نقش هر یک از زن ومرد درمسأله عشق مغایر نقش دیگری است، عرفا این قانون را به سراسرهستی سرایت می دهند ومی گویند قانون عشق وجذب وانجزاب بر سراسر موجودات ومخلوقات حکومت می کند.

نوع احساسات زن ومرد نسبت به یکدیگر یک جور نیست،قانون خلقت،‌جمال وغرورو بی‌نیازی را درزن، ونیازمندی وطلب وعشق وتغزل را در مرد قرار داده است.ضعف زن درمقابل نیرومندی بدنی به همین وسیله تعدیل شده است وهمین جهت موجب شده که همواره مرد از زن خواستگای کرده است.

و مهر، با حیا وعفاف زن یک ریشه دارد زن با الهام فطری دریافته است که عزت واحترام او به این است که خود را رایگان  دراختیار مرد قرار ندهد وبه اصطلاح شیرین بفروشد.

 در اسلام هم مهریه یک چیز ابداعی و اختراعی نبوده بلکه اسلام مهریه را به حالت فطری و طبیعی آن برگردانید.

سوره نسأ، آیه 4) قرآن کریم با لطافت و ظرافت بی نظیری می‏گوید: (وآتُو النِسأَ صَدُقاتِهِنَّ نَحْلَه);) یعنی کابین زنان را که به خود آنها تعلق دارد]نه به پدران یا برادران آنها[ و عطیه وپیشکشی است از جانب شما به آنها،‌بخودشان بدهید. قرآن کریم در این جمله کوتاه به سه نکته اساسی اشاره کرده است، نکته اول این که به نام صدقه(ضم دال) یادکرده است نه با نام مهر، صدقه از ماده صدق است وبدان جهت به مهر،‌صداق یا صدقه گفته می شود که نشانه راستین بودن علاقة مرد است، نکته دوم این که با ملحق کردن ضمیر "هن" به این کلمه می خواهد بفرماید که مهریه به خود زن تعلق دارد نه پدر ومادر،‌مهر، مزد بزرگ کردن وشیردادن و نان دادن به او نیست، نکته سوم این که با کلمه نحله کاملاً تصریح می کند که مهر، هیچ عنوانی جز عنوان تقدیمی و پیشکشی وعطیه وهدیه ندارد (تفسیر فخر رازی، ج9، ص108)

 بنابراین مهریه از احساسات دقیق و عطوفت‏آمیز مرد ناشی شده نه از احساسات خشن و مالکانه او، آنچه از ناحیه زن در این امر دخالت داشته، حسن خودداری مخصوص او بوده نه ضعف و بی اراده بودن او، مهریه تدبیری است از ناحیه قانون خلقت برای بالا بردن ارزش معنوی زن و قرار دادن او در سطح عالیتری.

 در حقیقت ارزش معنوی مهریه برای زن بیش از ارزش مادی آن است.(نظام حقوق زن در اسلام، ص206)

 گذشته از اینها می‏توان مهریه را بعنوان یک پشتوانه اجتماعی برای زن محسوب کرد زیرا در صورت جدایی زن و مرد، زن متحمل خسارت بیشتری می‏شود زیرا مرد طبق استعداد خاص بدنی معمولاً در اجتماع نفوذ و تسلط بیشتری دارد و همچنین مردان برای انتخاب همسر مجدد امکانات بیشتری دارند ولی زنان بیوه با از دست رفتن سرمایه جوانی و زیبایی امکاناتشان برای انتخاب همسر جدید کمتر است مهریه چیزی به عنوان جبران خسارت برای زن و وسیله‏ای برای تأمین زندگی آینده اوست

 

صدقاتهن و اجورهن چه نسبتی با مهریه دارد؟

در آیه 4 سوره نساء فضای بحث در ازدواج دائم است  که از مهریه به عنوان صداق نام برده که به صداقت و  راستی در بیمان ازدواج اشاره ضمنی دارد واز حیث محتوی بار معنوی بیشتری نسبت به کلمه اجورهن دارد کلمه اجورهن که در آیه 24 سوره نساء آمده تنها به اجر مالی ازدواج اشاره دارد که فضای بحث در ازدواج موقت است. بدون شک مراد از «استمتاع» در آیه یاد شده، نکاح موقت (متعه) است و به اتفاق همه مسلمان‏ها ـ اعم از شیعه و سنی ـ نکاح موقت در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله شایع بوده است. مفسران از صحابه و تابعین (مانند: ابن عباس، ابن مسعود، ابی بن کعب، قتاده، مجاهد، ابن جبیر) و نیز در مذهب اهل بیت، جملگی در مورد دلالت آیه بر ازدواج موقت اتفاق نظر دارند. البته برخی از اهل سنت، نکاح متعه را از احکامی می‏دانند که نسخ شده است؛ ولی دیدگاه فقه شیعه همان است که گفته شد.اما کلمه مهریه در فارسی شامل هر دو مورد میشود.

در اسلام به کدامیک از شیربها و مهریه اشاره شده است و چرا؟

مهریه، مورد تأیید کامل اسلام و بلکه شرط عقد است ولی شیربها چنین نیست؛ گرچه می‏توان آن را به عنوان شرطی در ضمن عقد قرار داد.

حداکثر مهریه ای که یک دختر می تواند پیشنهاد کند چه مقدار است ؟

در مورد حداکثر مهریه از نظر شرعی نمی‏توان مقدار معینی را تعیین کرد. البته در روایتی طولانی از امام رضا علیه السلام آمده است که: «مهریه در سنت پانصد درهم می‏باشد و این از جهتی شبیه مهریه‏ای است که خداوند برای حورالعین قرارداده است و آن عبارت است از یکصد تکبیر یکصد حمد یکصد تسبیح یکصد تهلیل و یکصد صلوات» (بحار الانوار ج93 ص 170 روایت 10 باب 2 تلخیص و نقل به معنی). البته این روایات دلالت بر حسن و استحباب تعیین مهریه تامقدار فوق دارد و الزامی در این زمینه در کار نیست. در عین حال به نظر می‏رسد با شرایط کنونی جامعه بهتر است حد متوسط معمول در جامعه را رعایت کنید.

اگر مهریه اجرت در مقابل حق استمتاع مرد از زن باشد پس مرد نیز چنین حقی در مقابل استمتاع زن از او خواهد داشت؟

در این جا مغالطه بزرگی رخ داده و آن این است که «برقراری روابط جنسی» با پرداخت مبلغی پول حلال می‏شود. اصل حلیت ازدواج به اجرای صیغه نکاح با شرایط ویژه‏ای است که در شریعت اسلامی مفصلاً بیان شده است و مهریه یکی از عناصر و شرایط لازم آن می‏باشد؛ لیکن سؤال این است که اگر این مسأله را «اجرت» بنامیم، اجرت در برابر چه چیزی است؟ واقعیت آن است که حلیت و حرمت رابطه جنسی امری وضعی است و همان طور که شارع با یک کلمه مثل «زوّجت» می‏تواند حکم به حلیت کند، به وسیله هر عامل دیگری نیز می‏تواند... .

تمتع دو جانبه، یک مطلب است، ولی حق استمتاع و وظیفه زن در برابر مرد مسأله دیگری است و همین نکته تفاوت‏های حقوقی خاصی را پدید می‏آورد. در مسأله ازدواج زن باید در برابر مرد تمکین کند و بدون عذر موجه عقلی و شرعی، نمی‏تواند از قرار دادن خود در اختیار مرد خودداری نماید؛ هر چند هیچ تمایل جنسی نداشته باشد؛ ولی در جانب مقابل نمی‏تواند خود را به عمل جنسی الزام کند و در ازدواج دائم زن تنها هر چهار ماه یک بار حق آمیزش دارد. بنابراین در این رابطه یک تکلیف برای زن وجود دارد که حتی در صورت عدم میل باطنی، باید به آن اقدام نماید. بنابراین چه مانعی دارد اگر شارع به ازای آن تکلیف، حقوقی نیز مانند مهریه برای زن وضع کند؟ کما این که اگر از طرف کارفرما به کارپردازی مأموریت داده شود که به یک کشور خارجی سفر نماید و عملی را انجام دهد، باید حق مأموریت او را بپردازد، هر چند کارپرداز در این سفر به سیر و سیاحت نیز می‏پردازد و آنچه را که برخی برای آن میلیون‏ها تومان صرف می‏کنند به راحتی و با مخارج کارفرما به دست می‏آورد؛ در حالی که این مسأله مانع پرداخت حقوق به او نیست.

مسأله دیگر مشکلات بارداری و ارضاع است که هر چند در مسأله هم دخیل باشد، ولی دلیل بر این نیست که علت انحصاری باشد. اگر علت انحصاری مشکلات، بارداری و ارضاع باشد، باید این حکم در مورد زنان نازا، مواردی که نطفه مرد نابارور است، در صورت عزل، در یائسه، در موردی که قبل از دخول، نکاح با فوت یا طلاق فسخ شود و تخصیص خورده باشد، در حالی که چنین نیست.

آیا به اجرا گذاشتن مهریه (گرفتن مهریه از شوهر) مورد تأیید اسلام است؟ آیا این کار وسیله‏ای برای امرار معاش و سودجویی عده‏ای از خانم‏ها نمی‏شود؟

مهریه یکی از حقوق زن است که برعهده شوهر است. حال اگر در عقد ازدواج مقدار مهریه معلوم شده که به آن "مهرالمسمی" می‏گویند، مرد باید تمامی آن را به زنش بپردازد. اگر در عقد مقدار مهریه مشخص نشده باشد "مهریة المثل" یعنی مقدار مهریه‏ای که امثال این زن از شوهرانشان می‏گیرند، باید شوهر به زنش بپردازد. در روایت وارد شده که حلال‏ترین مال برای زن مهریه‏ای است که از شوهرش دریافت می‏کند.

درست است که ازدواج هدف دیگری را دنبال می‏کند و هدف ازدواج پول در آوردن و کاسبی زن‏ها نیست، ولی قرار دادن سهم از رسوم بشری از اول خلقت تاکنون بوده و ادیان الهی مخصوصاً اسلام آن را تأیید کرده است. گرچه روایات تأکید بر کم بودن مقدار مهریه دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: "أفضل نساء أمتی أصبحهن وجهاً و أقلهن مهراً؛ بهترین زنان امت من، زیباترین و کمترین آنها از حیث مقدار مهر می‏باشند".( وسائل الشیعه، ج 15، ص 10)

اگر مرد و زن بر مقدار مهریه توافق کردند گرچه بسیار زیاد باشد، بر مرد واجب است آن را به زنش بپردازد. قرآن می‏فرماید: "و آتوا النساء صدقاء تهنّ؛ مهریه زنان را بپردازید".

در روایات آمده است: "اگر مردی قصد داشته باشد که مهریه زنش را نپردازد، زناکار محسوب می‏شود یا به منزله سارق و دزد است". (وسائل الشیعه، ج 15، ص21، 22)

بنابراین پرداخت مهریه زن واجب است و نپرداختن آن و عدم رضایت زن گناه دارد و مرد آن را به زن مدیون است. مرد باید بعد از ازدواج درصدد پرداخت مهریه زنش باشد و سعی کند هر چه زودتر مانند بقیه بدهکاری‏هایش آن را بپردازد تا زن مجبور نشود آن را درخواست کند.
اگر شوهر آن را نپرداخت، می‏تواند از راه‏های قانونی آن را دریافت کند. البته این در صورتی است که زن نخواهد مهریه خود را ببخشد. اگر مهریه را ببخشد، این حق او است و می‏تواند این کار را بکند. در هر حال مهر به خواست زنان است. این حکم به عنوان یک حق برای زنان شناخته می‏شود تا حقوق آنان پایمال نشود، اما اگر کسانی بخواهند از این حق قانونی و شرعی استفاده نامطلوب بکنند، مقصر خودشان هستند، نه قانون. این که از قانونی سوءاستفاده شود، مشکل از قانون نیست. بسیاری از قوانین ارزشمند وجود دارد که به وسیله عده‏ای مورد سوءاستفاده قرار می‏گیرد.

چرا در اسلام حد و مرزی برای مهریه معین نشده است ؟

الف)  اساسا بنای شارع مقدس بر این نیست که در تمام جزئیات زندگی قوانین خشک و ا نعطاف ناپذیری وضع کند و راه هرگونه آزادی را سد نماید. به ویژه در مسأله مهریه هرگز چنین چیزی روا نیست، زیرا:

اولاً: مهریه نوعی پیشکش و هدیه از جانب مرد و نشانگر میزان عشق او به زن، و بهایی است که در این زمینه حاضر است بپردازد.

ثانیا: مقدار مهریه تابع شرایط اجتماعی و اقتصادی است و تعیین حدّ مشخص برای آن، با تغییر ارزش اقتصادی پول در زمانهای مختلف تا حدودی مشکل‏ساز است.

ثالثا: تعیین حد در مهریه موجب محدود سازی آزادی زن می‏باشد. البته شارع مقدس در مواردی که مصلحت غالبی در کار باشد ممکن است آزادی افراد را محدود کند، ولی قطعا در این مورد مصلحت اهمی در کار ندیده است.

رابعا: مهریه هر قدر هم که باشد جنبه تحمیلی بر مرد ندارد، زیرا ازدواج نوعی عقد است که با رضایت طرفین حاصل می‏شود و اگر فردی که از وی خواستگاری شده حاضر به ازدواج با مهریه سبک نباشد، فرد می‏تواند دیگری را برگزیند. در اینجا نمی‏توان بهانه آورد که من در دل خواستار اویم، زیرا اگر بنا باشد خواسته دل من حاکم باشد، چرا خواسته دل زن هم که فلان مبلغ مهریه است عملی نشود؟
خامسا: اسلام از نظر اخلاقی تأکید زیادی بر کم کردن مهر قرار داده است، ولی هرگز اجباری در این زمینه نکرده است، زیرا چنانکه گفته شد مصلحت غالبی ندیده است.

آیا اسلام این موضوع را درک نکرده است که یک جوان برای رسیدن به همسر خویش و فرد مورد علاقه خود ممکن است هر شرطی را بپذیرد...؟

اسلام این مسأله و ده‏ها مسأله مشابه آن را درک کرده و به آنان گفته که خداوند به شما عقل و چشم و گوش داده، لذا حواس خود را جمع کنید، عقلتان را به کار گیرید، با دیگران نیز مشورت نمایید و راهی معقول در پیش گیرید که در آینده انگشت ندامت به دندان نگزید! یکی از اشتباهات بزرگ این است که انسان به جای اندیشه و تأمل در امور همواره منشأ اشکال را در جای دیگر ببیند و تقصیر خود را به گردن دیگران، خدا، قانون و... بیندازد.

آیا مردی که ازدواج می‏کند و مهریه همسرش مقداری است که برای تهیه آن رنج زیادی لازم است، از نظریه شرعی آن مهریه درست است...؟

اولاً: مرد می‏تواند از اول چنان مهریه‏ای را نپذیرد و با دیگری ازدواج کند، بالاخره کسی که در برابر چیزی متعهد شد باید به تعهد خود عمل نماید.

ثانیا: مسائل حقوقی همه الزام آور هستند و فرقی نمی‏کند که مهریه باشد یا غیر آن.
ثالثا: هیچ تکلیفی بیش از توان انسان وجود ندارد. بنابراین مهریه و هر تعهد حقوقی دیگر در صورت توانایی قابل پرداخت است. البته مرد نمی‏تواند بی‏جهت بهانه تراشی کند، ولی در صورتی که دارایی لازم را نداشته باشد باید آن را ولو به صورت قسطی پرداخت نماید.

اگر مرد مهریه ای را قرار دهد که الان قدرت پرداخت آن را ندارد این کلاه برداری و تضییع حقوق زن نیست ؟

لازم نیست مرد به هنگام عقد مالک مهریه باشد بله باید عرفا ولو در طول زمان قادر بر پرداخت آن باشد لذا در این موارد اگر مهریه چیزی بود که فعلا موجود نیست نمی‏توان نام کلاهبرداری بر آن گذاشت.

اگر مرد در مورد پرداخت مهریه ادعای تنگدستی کند, دادگاه یا برای او مهلت تعیین می کند یا آن را به صورت اقساط می گیرد. در این صورت آیا حقوق زن تضییع نمی شود؟

اگر برای دادگاه احراز شود که بدهکار قادر به پرداخت بدهی خود  می‏باشد از تقسیط خودداری خواهد نمود ولی درصورتی که فرد واقعا قادر به پرداخت یکجا نباشد آیا چاره‏ای جز تقسیط وجود دارد؟ ما نباید به هنگام عقد چشم‏های خود را ببندیم و آنگاه از قانون انتظار داشته باشیم که سهل‏انگاری ما را جبران نماید. البته ممکن است در مواردی دادگاه نیز دچار خطا شود که در این صورت با مراجعه به مقامات بالاتر باید مساله را پیگیری نمود.

آیا زوجه می تواند هر وقت که بخواهد مهریه خود را از شوهرش مطالبه کند؟

بلی زوجه می‏تواند مهریه خود را بعد از عقد مطالبه نماید. وارثان نیز باید قبل از تصرف در ارث دیون میت را بپردازند و مهریه زن جزء دیون میت می‏باشد که باید قبل از تقسیم و تصرف در ارث از اموال میت پرداخت شود

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:40 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

چرا پوشاندن موهای سر فقط برای زنان سفارش شده است؟

در مورد پوشش و میزان آن در مورد مرد و زن باید گفت: اصل پوشش بدن، هم برای مرد و هم برای زن، در مورد بعضی از قسمت‏های بدن واجب است، ولی مقدار پوشش برای زنان و قسمت هایی از بدن که لازم است توسط ایشان پوشیده گردد، در اسلام بیشتر است.

علت امر: با توجه به ویژگی‏های غریزی مردان و زنان به روشنی می‏توان فهمید که مردان بیشتر از زنان طالب جنس مخالف اند و با چشمان خود در تعقیب زن و زیبایی‏های او هستند. این نکته از نظر شخصی و درونی و با توجه به صفات زنان و مردان و به لحاظ مقایسه آماری، امری مسلم و یقینی است.

در مقابل تمایل زن پیش از آن که متوجه جستجوی زیبایی‏های جنس مخالف باشد، به دنبال خودنمایی و ارائه زیبایی‏های خود و ربودن دل مردان است. از همین رو توصیه خدا در مرتبه و درجه اول به مردان آن است که مراقب نگاه خود باشند و در مورد زنان نیز اولویت اول حفظ پوشش است.

در این میان از آن جا که زیبایی‏های سر و صورت در هر انسانی اولین منظر و تابلو در مقابل دیگران و با دیدن سر و صورت گرایش و سپس انتخاب صورت می‏گیرد، پوشش بانوان امتیاز ویژه‏ای پیدا می‏کند و این برای جلوگیری از رواج فساد در جامعه است.

به هر حال باید توجه داشت این جهان، سرای آزمون است و همان گونه که چشم پوشیدن از زیبایی‏های زنان برای مردان بسیار دشوار است، خودداری از ارائه زیبایی‏ها و خودنمایی برای خانم‏ها نیز امری مشکل است و خداوند هر کس را به گونه‏ی خاص مورد امتحان و آزمایش قرار می‏دهد.

حفظ و مراقبت بیشتر از یک چیز، نشانه ارزش بیشتر آن است. اگر خداوند به زنان فرمان داده که از زیبایی‏های خود مراقبت نمایند و دستور پوشش سر و گردن را داده است، معلوم می‏شود این بخش، چیزی ارزشمند است که خواهان و طالب و کشش دارد، اما می‏تواند مورد دستبرد رهزنان قرار گیرد و یا به صورت ابزار ناشایست برای بهره برداری و سودپرستی و کالای تبلیغاتی درآید. طبعاً دستور به پوشش، توصیه به ارزش گذاشتن زنان به خود و مراقبت از گوهری ارزشمند و ارزش دادن به زنان است.

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:40 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

ضمن تشکر از  تهیه کننده این مقاله  که واقعا لطف نموده و درخواست بنده رو اجابت کرده و این مقاله رو تهیه نمودند

به نام خدا

آیا توسل به ائمه(ع) و اولیای الهی شرکه؟

 خیر. به دلایل زیر:

 1- دلایل عقلی

 شرک یعنی کسی رو به غیر از خدا ( و یا علاوه بر خدای یگانه ) پرستیدن و یا کسی رو معادل و همطراز با خدا دونستن. آیا توسل به ائمه(ع) و ارواح طبیه با آگاهی از این مسئله که اونها به اذن خدا میتونند کمک ما کنند و مستقلا چنین قدرتی رو ندارند شرکه؟ و یا اگر از اونها بخوایم که برامون دعا کنند یعنی مرتکب عمل شرک آمیز شدیم؟ منطقا نه! چون نه اونها رو پرستیدیم و نه اینکه اونها رو همطراز با خدا دونستیم.

 عده ای اینطور استدلال میکنند که توسل به زنده ها ایرادی نداره ولی توسل به افرادی که در قید حیات نیستند شرکه چون اونها قادر به شنیدن صدای زنده ها نیستند!

 چنین استدلالی اصلا منطقی نیست. اگه توسل شرک باشه دیگه فرقی نمیکنه که به انسان زنده توسل کنیم یا به کسی که در قید حیات نیست. در واقع نمیشه گفت توسل به زنده ها شرک نیست (چون اونها میشنوند) ولی توسل به ارواحی که در عالم برزخند شرکه چون اونها صدای ما رو نمیشنوند!

اگر ارواح طیبه قادر به شنیدن صدای ما نباشند پس توسل به اونها کاری "بیهوده" است ولی "شرک" نیست. با این وجود اونطور که از آیات قرآن و روایات برمیاد ارواح در عالم برزخ میتونند صدای زنده ها رو بشنوند(رجوع شود به قسمت دلایل قرآنی).

 ذکر این نکته هم لازمه که توسل لزوما به معنای مخاطب قرار دادن نیست...بلکه میتونیم از خداوند بخوایم به خاطر بندگان پاک و نیکوکارش دعا و حاجاتمون رو برآورده کنه.

 نتیجه اینکه هیچ دلیل منطقی وجود نداره که ثابت کنه توسل شرکه مگر اینکه معنای توسل و شرک رو تغییر بدیم.

 2- دلایل قرآنی

 الف) شنیدن صدای زندگان

1-گفتگوی حضرت صالح-ع- با ارواح قوم خویش ( سوره اعراف- آیه 79)

 2- گفتگوی حضرت شعیب(ع) با ارواح گذشتگان ( سوره اعراف-آیه 93)

3- سوره زخرف-آیه 45: از رسولانى که قبل از تو فرستادیم بپرس ، آیا غیر از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش آنها قرار دادیم

 اگر انبیای پیشین در عالم برزخ قادر به شنیدن نبودند دلیلی نداشت که خدا به پیغمبر اکرم(ص) دستور بده که از اونها سوالی بپرسه.

ب) کمک خواستن و یا طلب دعا و شفاعت از غیر خدا و ...

 * سوره محمد-آیه 19: برای گناه خود و افراد باایمان طلب آمرزش نما.

 اگر پیغمبر اکرم(ص) میتونند برای مسلمانان دعا کنند پس مسلمانان هم میتونند از ایشون درخواست دعا یا شفاعت کنند.

 * سوره توبه-آیه 103: در حق آنان دعا کن. دعای تو مایه آرامش آنهاست.

 *سوره نسا-آیه 64: اگر آنان هنگامی که بر خویش ستم کردند پیش تو می آمدند و از خداوند طلب آمرزش میکردند و پیغمبر نیز برای آنان طلب آمرزش میکرد، خداوند رو توبه پذیر و رحیم میافتند.

  * سوره یوسف-آیه 96: (فرزندان یعقوب) گفتند: پدر جان! در حق ما طلب آمرزش کن. ما خطاکار بودیم. او (یعقوب) گفت : به زودی برای شما طلب آمرزش میکنم.

*سوره آل عمران-آیه 49: (مسیح به آنان گفت) من از گل مجسمه مرغ میسازم و بر آن میدمم تا به فرمان خدا مرغ گردد و کور مادرزاد و مبتلا به بیماری پیسی را به امر خدا شفا میبخشم و مردگان را به امر خدا زنده میکنم. شما را از آنچه خوردید و در خانه های خود ذخیره میکنید خبر میدهم. در این کارها برای شما حجت و نشانه حقانیت من هست اگر اهل ایمان باشید.

  اگر حضرت مسیح-ع- به اذن خدا قادر به زنده کردن و شفا دادن و ....است چه ایرادی داره که ائمه-ع- هم (به اذن الهی) قادر به انجام این امور باشند؟

خداوند در قرآن از گروهی از ملائکه با تعابیری مثل "شدید القوی"، " والمدبرات امرا" و ...یاد کرده. این عبارات نشون میدند که بعضی از فرشتگان به اراده الهی قدرتهای خارق العاده و سلطه غیبی دارند. آیا مقام ائمه-ع- از ملائکه کمتره که نتونند صاحب چنین توانایی هایی بشند؟

* کمک خواستن حضرت سلیمان از حاضران در مجلس خود برای جابجایی تخت بلقیس (سوره نمل-آیه 488)

* سوره کهف آیه 95:"با نیرویی که در اختیار دارید مرا کمک کنید تا میان شما و آنان سدی قرار دهم"

 بنابر این آیه ذوالقرنین برگزیده خدا به جای اینکه مستقیما از خود خدا کمک بخواد از بندگانش کمک خواسته.

3-دلایل از روایات:

الف) شنیدن صدای زندگان

رسول خدا در جنگ بدر پس از فتح مسلمین و کشته شدن گروهى از سران قریش و انداختن اجساد آنها در یک چاه حوالى بدر، بالای چاه رفته فرمود: ما آنچه را خداوند به ما وعده داده بود محقق یافتیم، آیا شما نیز وعده ‏هاى راست ‏خدا را به درستى دریافتید؟بعضى از اصحاب گفتند: یا رسول الله! شما با کشته شدگان و مردگان سخن مى‏گویید!مگر اینها سخن شما را درک مى‏کنند؟! فرمود: آنها اکنون از شما شنواترند.

مسلمانان در تشهد نماز شخص پیغمبر(ص) رو مخاطب قرار داده و به ایشون سلام میفرستند. اگر پیغمبر(ص) صدای ما رو نمیشنوند پس چرا در نماز به ایشون سلام میفرستیم؟

ب) استمداد و طلب شفاعت از غیر خدا، واسطه قرار دادن اولیای الهی به هنگام دعا

*حضرت علی(ع) پس از تکفین پیغمبر(ص) فرمود: پدر و مادرم به فدایت. ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن ( خطبه 235)

*صحیفه سجادیه- دعای 47:

پروردگارا، رحمت فرست بر پاکیزه‏تران از اهل بیت او که ایشان را براى - قیام به امر خود برگزیده‏اى، و خزانه داران علم، و نگهداران دین، و جانشینان خویش در زمین، و حجتهاى خویش بر بندگان خود قرار داده‏اى، و ایشان را به خواست خود از پلیدى و آلودگى یکباره پاک کرده‏اى، و وسیله توسل به خود و راه بهشت خود ساخته‏اى .

.... ترا قسم مى‏دهم بحق آنکه او را از خلق خود برگزیده‏اى، و او را براى خود پسندیده‏اى بحق آنکه او را از آفریدگانت اختیار کرده‏اى، و براى انجام کار خود گزیده خویش ساخته‏اى، بحق آنکه طاعتش را به طاعت خود پیوسته‏اى، و نافرمانیش را مانند نافرمانى خود کرده‏اى، بحق آنکه دوستیش را به دوستى خود مقرون و دشمنیش را به دشمنى خود منضم ساخته‏اى....

* "و درود بفرست بر محمد و آل محمد و توسل مرا به آن بزرگوار شفیع من قرار ده و سودمند برای آخرتم گردان"(دعای روز پنجشنبه امام سجاد(ع))

 چرا توسل کنیم؟

توسل در اسلام یک امر واجب نیست. انسان میتونه مستقیما و بدون واسطه حاجاتش رو از خداوند بخواد ولی اگر هم کسی رو واسطه قرار بده کار اشتباهی نکرده. ما میتونیم هم مستقیما از خدا حاجت بخوایم و هم در کنارش از اولیای الهی بخوایم که برامون دعا کنند.

طبق روایات دعای مسلمان در حق برادر دینیش از جمله دعاهایی است که زود برآورده میشه.

شکی نیست که انسانهای باایمان و نیکوکار نزد خداوند مقام بالاتری نسبت به سایرین دارند("همانا گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست") و بنابراین احتمال اجابت دعای چنین افرادی بیشتره. علاوه بر این توسل به ائمه (ع) میتونه باعث ایجاد پیوندی معنوی بین اونها و پیروانشون بشه.

دلایل قرآنی مبنی بر شرک یا بدعت نبودن تبرک، ساختن مسجد در کنار قبور و جشن گرفتن به مناسبت میلاد ائمه(ع):

*سوره یوسف آیه 92 :"پیراهن مرا ببرید و بر دیدگان پدرم بیفکنید.او بینایی خود را باز میابد"

 طبق این آیه پیراهن حضرت یوسف تبرک داشت و باعث بهبودی چشمان حضرت یعقوب شد.اگر تبرک خرافه است پس وقوع این ماجرا-عمل به اون توسط دو پیغمبر و ذکر اون در قرآن رو چطور میشه توجیه کرد؟

*در سوره کهف آیه 21 از زبان مومنین نقل شده:"ما مدفن آنان(اصحاب کهف) را مسجد قرار میدهیم"

 عده ای معتقدند که مسجد ساختن بر روی قبور حرامه.در این صورت چرا خدا عمل شرک آمیز گروه مومنان(ساختن مسجد بر روی مدفن اصحاب کهف) رو نقل کرده بدون اینکه این کار رو خطا بشماره و ازش ایرادی بگیره؟

 * سوره بقره-آیه 125: از مقام ابراهیم برای خود نمازگاهی اتخاذ کنید.

اگر قیام حضرت ابراهیم یا عبادت ایشون در مکانی باعث فضیلت اون مکان میشه طوری که خداوند دستور ساخت مسجد رو در اون مکان میده چرا دفن اجساد شهدا و بخصوص ائمه-ع- باعث چنین فضیلتی نشه؟

 *آیه 114 سوره مائده:"پروردگارا مائده ای از آسمان بر ما بفرست تا عیدی برای اول و آخر ما و نشانه ای از تو باشد..."

 طبق این آیه حضرت مسیح روز نزول مائده آسمانی رو عید اعلام میکنه.آیا ولادت یک پیغمبر یا یک امام  ارزشش کمتر از نزول مائده آسمانیه که روز نزول مائده عید باشه ولی روز ولادت پیغمبر و امامان خیر؟

 *آیه 96 سوره طه:سامری (در جواب موسی) گفت من چیزی از اثر قدم رسول(جبرئیل) را دیدم که قوم ندیدند آن را برگرفته در گوساله ریختم...

این آیه اشاره داره به این ماجرا که سامری مقداری از خاکی رو که زیر پای جبرئیل بود برداشت و به مجسمه گوساله پاشید و به این ترتیب مجسمه زنده شد(هرچند حیاتی ظاهری داشت).

 اگر تبرک داشتن و تبرک جستن خرافه است پس چطور این خاک برکت داشت و تونست به یک مجسمه قدرتی غیر عادی بده؟

و چرا خدا در قرآن این امر خرافاتی رو بدون تکذیبش مطرح میکنه؟در حالیکه هر جا در قرآن از امری شرک آمیز یا خرافی یاد شده در کنارش خدا مخالفت خودش رو اعلام کرده.

 البته مسلمه که خاک یا پیراهن حضرت یوسف به خودی خود تبرک و خاصیت خارق العاده ای نداشتند بلکه خدا بنا بر مصلحت این قابلیت رو در اونها قرار داد.

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:39 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

ابوعلی سینا

ابوعلی سینا، حسین‏بن‏عبدالله معروف به ابوعلی یا ابن سینا، ملقب به شیخ الرئیس، رئیس العُقلا و شرف الملک در مورخه سوم صفر سال 370 هجری قمری در یکی از روستاهای بخارا به نام اَفشنه به دنیا آمد بخارا در آن زمان پایتخت سامانیان بود و اکنون، شهری است در جمهوری ازبکستان، پدرش که از مردم بلخ بود، پیش از تولد ابن سینا به بخارا آمد و به کاری در دستگاه حکومتی بخارا گماشته شد، از آن جا زنی به نام ستاره گرفت و از آن زن ابن سینا و برادرش محمود متولد شدند. پدر ابن سینا، مردی دانش دوست بود و با فراهم کردن امکانات و تشویق ابن سینا سهمی بسزا در پیشرفت علمی او داشته است.

ابوعلی حسین بن عبدالله سینا، نابغه‌ی ایرانی، در هفت سالگی قرآن و بسیاری از مباحث ادبی را آموخت و باعث شگفتی همگان شد. پس از آن منطق، فلسفه و طب را فرا گرفت و در این رشته ها به قله‌های رفیع و بلندای علمی نایل گشت. ‌سپس به الهیات رو آورد و در این رشته نیز چون دیگر رشته‌ها، تبحر یافت. درباره‌ی گستره‌ی علمی و فعالیت او همین بس که تا پانصد کتاب ،‌رساله و مقاله به او نسبت می‌دهند.

ابن سینا هوش و حافظه‏ای خارق العاده داشت، سرعت یادگیری‏اش شگفت بود، به گونه‏ای که توانست بسیاری از علوم را بی‏استاد بیاموزد و گاهی نیز بر استادان خویش خرده می‏گرفت و به آنان علم می‏آموخت. در معالجه و درمان بیماران بسیار حاذق و دارای سرعت عملی شگفت بود، به طوری که در همان ایام جوانی شهرتی عالم‏گیر یافت و بسیار از دانش‏مندان در مسائل مشکل به او رجوع می‏کردند و او با درایت و تسلط کامل به آنان پاسخ می‏گفت.

ابوعلی ‏سینا، نه تنها یکی از بزرگ‏ترین فیلسوفان جهان، بلکه یکی از برجسته‏ترین چهره‏های تاریخ پزشکی در همه دوران‏هاست. مهم‏ترین اثر وی در پزشکی، کتاب قانون (القانون فی الطب) است که آن را پیش از سال 406 هجری قمری، یعنی در حدود 35 سالگی تألیف کرده است. این کتاب طی چندین سده، چه در سرزمین‏های اسلامی و چه در اروپای سده‏های میانه، همه کتاب‏های دیگر را در سایه خود نهاده بود. اعتبار و شهرت کتاب قانون در محافل پزشکی جهان اسلام تا بدان جا رسیده‏بود که نظامی عروضی درباره آن چنین می‏گوید: «اگر بقراط و جالینوس زنده شوند، روا بُوَد که پیش این کتاب سجده کنند». البته ابن سینا به جز قانون، کتاب‏های دیگری هم در علم پزشکی نوشته است؛ کتاب‏هایی مانند الارجوزةٌ فی الطب که در قالب شعر نوشته شده و خلاصه مطالب کتاب قانون است، مقالة فی احکام الادویه القلبیه، رساله فی الفَصد، رساله فی القولنج و...

مذهب ابن سینا

بدون شک ابن سینا که درخانواده‏ای شیعی مذهب در بلخ به دنیا آمد، خود نیز مسلمان و قایل به مذهب تشیع بوده است.

ابن‏سینا افکار و عقاید خود را درباره مسأله‏های مختلف علمی، در محفل‏های رسمی و دیگر، هر چند که قیدها و تشریفات بر مجلس حاکم بود، بی‏پروا ابراز می‏داشت و عقاید و افکار غلط و کج را با دلیل‏های محکم به شدت رد می‏کرد. برای همین، بیشتر دانش‏مندان از مناظره با او دچار رعب و وحشت می‏گشتند؛ زیرا دلیل‏های او بر اطلاعاتی وسیع و گسترده در مبحث‏های گوناگون استوار بود. او بیشتر با تقریرها و اظهارهای خود اشخاص، علیه آنان استدلال می‏کرد. در نتیجه این مسأله‏ها و عامل‏هایی چون رشک و حسادت، باعث کینه و دشمنی بعضی از دانش‏مندان و کم مایه‏گان، با او گردید تا جایی که بعضی از آنان، ابن سینا را تکفیر کردند و ابن سینا نیز در جواب آنان این دو بیتی را سرود:

کفر چو منی گزاف و آسان نبود

محکم‏تر از ایمان من ایمان نبود

درد هر یکی چو من و آن هم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود

 هم‏چنین شیخ الرئیس عشق و علاقه خود را به مولا علی علیه‏السلام چنین بیان می‏کند:

تا باده عشق در قدح ریخته اند

واندر پی عشقْ عاشق انگیخته‏اند

با جان و روان بوعلی، مهر علی

چون شیر و شکر به هم برآمیخته‏اند

بر صفحه چهره‏ها خط لم یزلی

معکوس نوشته‏اند نام دو علی

یک لام و دو عین، با دویای معکوس

از حاجب و عین و اَنف با خط جلی

تالیفات ابو علی سینا

از ابن‏سینا 456 کتاب و رساله در رشته‏های طب، فلسفه، حکمت، منطق، فقه، بیان، علوم طبیعی و ماوراءالطبیعه، نجوم و هیأت و ریاضیات، گیاه‏شناسی، لغت، عروض، شعر و موسیقی به جای مانده است که از آن جمله است: الاشارات و التنبیهات فی المنطق و الحکمه از مهم‏ترین نوشته‏های او در فلسفه و حکمت؛ شفا که در حکمت است و به زبان‏های بسیار ترجمه شده؛ القانون فی الطب، در پزشکی که به بیشتر زبان‏های دنیا ترجمه شده و حاشیه‏های بسیار بر آن نوشته شده و معروف‏ترین کتاب او در رشته پزشکی است.

رحلت ابو علی سینا

در یکی از جنگ‏های علاءالدوله، بوعلی دچار بیماری قولنج گشت. ابن سینا به مداوای خود پرداخت، ولی سودی نبخشید و بعد از مدتی بیماری صرع و روده نیز بدان افزوده شد. معالجات بسیار بوعلی و دیگر طبیبان هیچ گاه به ثمر ننشست.

وقتی بوعلی به شهر همدان رسید، ضعف بر او چیره شد و دیگر قدرت برخواستن نداشت. پی برد که دیگر معالجه سود ندارد و تسلیم تقدیر الهی گشت. پیوسته قرآن می‏خواند و از خداوند طلب آمرزش می‏کرد. اموال خویش را به فقیران بخشید. ابوعلی در دو هفته آخر عمر پر بار خویش، به اطعام فقیران پرداخت و بردگان را آزاد ساخت و تمام قرآن را هر سه روز یک بار تلاوت کرد تا سرانجام در 58 سالگی، در روز جمعه اول رمضان سال 428 هجری قمری، مطابق 28 خرداد ماه 416 هجری شمسی در همدان بدرود حیات گفت و بدین سان، شمع زندگی یکی از درخشان‏ترین چهره‏های علم و حکمت جهان خاموش شد.

قسمتی از وصیت نامه ابوعلی سینا

ابن سینا در قسمتی از وصیت نامه خود به ابوسعید ابوالخیر آورده است: «باید دانست که افضل حرکات نماز است و بهترین سکنات روزه و نافع‏ترین خیرات و مبرات صدقه و پاکیزه‏ترین خوبی‏ها تحمل سختی‏ها و باطل‏ترین سعی‏ها لجاج است و بهترین اعمال آن است که از نیت خالص صادر گردد و بهترین نیت آن است که از علم حاصل شود. جود و بخشش به قدری که مقدور باشد، مطلوب است و برای مساعدت مردم ارتکاب اموری که خلاف طبع باشد رواست. در اوضاع شرعی و احترام به سنت‏های الهی و مواظبت بر عبادات بدنی، به هیچ وجه تقصیر جایز نیست. حکمت و دانش اساس و مایه برتری انسان است بر غیر و در تحصیل دانش معرفت الهی بر همه چیز مقدم است؛ زیرا شرافت هر علمی بسته به موضوع آن است.»

پاسخ برخی سوالات  در مورد  ابن سینا

1) آیا ابن سینا عالم شیعی بوده است؟ در مورد عقیده مذهبی ابن سینا اختلاف شده است اما قول به تشیع ابن سینا، بسیار قوی است چون که در تألیفات و تصنیفات ابن‌سینا تعبیرات و اسلوبها و افکاری است که با تعبیرات و افکار شیعه منطبق است و الفاظ و عباراتی به کار رفته است که به تعابیر شیعه و اصطلاحات آنان شباهت زیادی دارد.

همچنین در تألیفات او اشاراتی به لزوم “افضلیت“ در خلیفه و اعتبار “عصمت“ و این که امام باید با نص صریح تعیین شود، دیده می‌شود. و نیز مطالبی دیگر از این قبیل در آثار ابن سینا دیده می‌شود که معمولاً کسی غیر از شیعه، بدان معترف و قائل نیست مثلاً در معراج نامه که در حاشیه الهیات شفا در سال 1303 هجری چاپ شده است، مطالبی آمده است که امتیاز علی بن ابیطالب (ع) را بر دیگر صحابه می‌رساند و اینکه منزلت او نسبت به دیگر صحابه چون نسبت معقول است به محسوس. 
مرحوم آقا بزرگ طهرانی، ابن سینا را در شمار مؤلفان شیعه آورده و تألیفات او را در کتاب ارزشمند “الذریعه“ ذکر کرده است.

 2) آیا این درست است که ابن سینا به “معاد جسمانی“ اعتقاد ندارد؟ اگر او چنین اعتقادی دارد آیا ما می‌توانیم بگوئیم او کفر انجام داده است؟؟

در صورتی شخص کافر می‌شود که انکار خدا و پیغمبر کند و یا انکار ضروری دین کند و بداند که این کار به انکار خدا و پیغمبر می‌انجامد. پس در واقع انکار خدا و پیغمبر موضوعیت دارد و باعث کفر و ارتداد می‌شود. مرحوم بوعلی سینا قائل به معاد جسمانی بوده است اما نتوانسته است بر آن برهان عقلی بیاورد و چون مورد قبول شریعت اسلام بوده است ، آنرا پذیرفته است.

او در شفا می‌نویسد:

 “یک نوع از معاد مورد قبول شریعت اسلام است ولی راهی برای اثبات آن به جز از طریق شریعت و تصدیق نبوت در دست نیست و آن عبارت از معاد جسمانی است“

 نتیجه اینکه: مسأله معاد جسمانی از مسائل اختلافی است چنانکه بعضی به آن مستلزم شده‌اند ولی بعضی به آن مستلزم نشده‌اند.و  حتی اگر معاد جسمانی از ضروریات دین باشد؛ کسی با انکار آن کافر می‌شود که بداند با این کار، انکار خدا و پیغمبر کرده‌ است

( با استفاده از سایت پایگاه حوزه و سایتهای دیگر)

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:39 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

حضرت محمد (ص) سواد داشت یا نه؟

درجواب به این پرسش باید دوبازه زمانی را مد نظر قرار داد:

1- قبل از بعثت

بی تردید پیامبر قبل از بعثت سواد خواندن و نوشتن را نداشت.

آیات(1) و روایات(2) بر این مطلب دلالت دارند. شهید مطهری می نویسد: قطعی و مسلّم و مورد اتفاق علمای مسلمان و غیر آن‏ها است که ایشان قبل از رسالت کوچک‏ترین آشنایی با خواندن و نوشتن نداشته است.(3)

درست است که خواندن و نوشتن برای هر انسانی کمال محسوب می شود، ولی گاهی وضعی پیش می آید که نخواندن و نوشتن کمال است. این مطلب در مورد پیامبران مخصوصاً خاتم انبیا(ص) کاملاً صدق می کند، چه این که اگر دانشمندی درس خوانده، و فیلسوفی آگاه و پر مطالعه ادعای نبوت کند و کتابی ارائه دهد، به عنوان کتاب آسمانی، در چنین وضعی ممکن است وسوسه و تردیدهایی پیش بیآید که این کتاب و مکتب مولود اندیشه‏های او است یا از جایی آموخته است، ولی اگر از میان یک قوم عقب افتاده، انسانی که هرگز استادی را درک نکرده و کتابی نخوانده و ننوشته است، برخیزد و کتابی به عظمت عالم هستی، با محتوای بسیار عالی ارائه دهد، می توان درک نمود تراوش فکر او نیست، بلکه وحی آسمانی و تعلیم الهی است.(4) یکی از معجزات پیامبر همین است که در حال امّی بودن قرآن را آورده است.

2- بعد از بعثت

اندیشمندان اسلامی در خصوص بی سواد و با سواد بودن پیامبر(ص) بعد از رسالت اختلاف نظر دارند.

بعضی باور دارند که حضرت در دوران رسالت هم می خوانده و هم می نوشته است. برخی مانند سید مرتضی از طرفداران این نظریه است.(5) طرفداران این رویکرد قایل شده‏اند چگونه ممکن است  آورنده وحی - که همه چیز را می آموخته است - خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد؟!(6)

برخی عقیده دارند که پیامبر بعد از رسالت می خواند، ولی نمی‏نوشت.(7)

بعضی احتمال داده‏اند حضرت بعد از رسالت نه می خوانده و نه می نوشته است. البته این احتمال ضعیف بوده و فاقد دلیل معتبر می باشد.

حقیقت امر آن است که احتمال اوّل و دوّم قابل قبول بوده و شواهد و قرائن آن‏ها را تأیید می کند. شاید بتوان دو نظر را به این نحو جمع کرد که پیامبر خواندن و نوشتن می دانست، اما چیزی ننوشت.

بر اساس هر دو دیدگاه، پیامبر بعد از رسالت بی سواد نبوده، تا بین بی سواد بودن پیامبر(ص) و اهمیت دانش از دیدگاه اسلام تضاد ایجاد گردد؛ مضافاً بر این که کسب علم اختصاص به مدرسه رفتن ندارد، بلکه بعضی از علوم وجود دارند که به عده‏ای خاص اعطا می شود. مانند علم غیب. پیامبر اسلام از این علم برخوردار بود.

دانش امامان

در خصوص این که ائمه(ع) بی سواد بودن یا نه، باید گفت: بی‏تردید آنان از آغاز کودکی به یادگیری می پرداختند و خواندن و نوشتن را می آموختند.

امام علی(ع) کاتب وحی بود. برخی از ائمه(ع) حوزه تعلیماتی داشته و به تدوین معارف اسلامی پرداختند.

پی نوشت‏ها:

1. سوره عنکبوت (29) آیه 48؛ پیام قرآن، ج 8، ص 61؛ منشور جاوید، ج 6، ص 40

2. بحارالانوار، ج 16، ص 119.

3. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 208.

4. تفسیر نمونه، ج 26، ص 306.

5. بحارالانوار، ج 16، ص 135.

6. مرتضی مطهری، همان، ص 212

7. بحارالانوار، ج 16، ص  133

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:39 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

با سلام

ادامه پست قبلی

1)         ذکر دو مثال
حقوق کارگر روز مزد بیشتر از کارمند رسمی است. این به خاطر آن نیست که شخصیت کارگر از کارمند بیشتر است، بلکه به خاطر آن است که برای کارمند، بیمه، بازنشستگی، مرخصی، حق مأموریت، حق مدیریت، حق عائله، سختی کار، بدی آب و هوا و ... در نظر گرفته شده است که  اگر همة آنها محاسبه نشود، حقوق کارمند از کارگر بیشتر می شود.
  اسلام، ارث زن را نصف مرد قرار داده ولی در عوض هزینه زندگی را از دوش او برداشته و هزینه های خوراک، پوشاک، مسکن و درمان او را توسط مرد تأمین کرده است.
  زن، سهم ارث خود را برای خود حفظ می کند و تمام مخارج زندگی خود را از شوهر می گیرد. به علاوه مهریه ای را هم از او دریافت می کند که اگر مهریه و هزینه زندگی را در کنار سهم ارث بگذاریم، سهم زن بیشتر می شود. ( برگرفته از کتاب، تمثیلات  (پرسشهای مهم، پاسخهای کوتاه، تألیف: محسن قرائتی)

مثال دوم

وقتی میخواهیم به دو خانواده کمک مالی کنیم عادلانه تر این است که  به آن خانواده ای که تعداد جمعیتش بیشتراست و از نظر مالی بیشتر به کمک نیاز دارد پول بیشتری بدهیم. و معقول نیست که مثلا به یک خانواده 4 نفره و یک خانواده 8 نفره به مقدار مساوی پول بدهیم بلکه کار درست این است که بر اساس کمک بر اساس نیازشان باشد . به همین ترتیب اگر در اسلام ارث بیشتری برای مرد در نظر گرفته شده است  به این خاطره میباشد که مرد به علت مسئولیتی که در قبال خانواده اش دارد بیشتر به این ارث(به کمک مالی) محتاج است . علاوه بر این نباید از نظر دور داشت که کمک مالی به مرد در واقع به نفع همسر و فرزندانش هم می باشد  

اگر مسئله متفاوت بودن ارث فرزند دختر و پسر در اسلام به خاطر جنسیت انها بود ارث پدر هم باید بیشتر از سهم ارث مادر تعیین می شد در حالی که ما می بینیم سهم ارث پدر و مادر با هم برابر است  در نتیجه علت متفاوت بودن ارث دختر و پسر به خاطر متفاوت بودن سطح نیازشان است

5)         خلاصه

 وضع خاص ارثی زن، معلول وضع خاصی است که زن از لحاظ مهر و نفقه و غیره دارد. اسلام به موجب دلایلی، مَهر و نفقه را اموری لازم و مؤثر در استحکام زناشویی و تأمین آسایش خانوادگی و ایجاد وحدت میان زن و شوهر دانسته است و چون مهر و نفقه بر عهده مرد می‏باشد، قهراً از بودجه زندگی زن کاسته شده و تحمیلی از این رو بر مرد شده است. اسلام می‏خواهد این تحمیل را از طریق ارث برای مردان جبران بکند. از این رو برای مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است.( شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 19، نظام حقوق زن در اسلام، ص 233 به بعد) بنابراین قانون ارث زن و مرد با قوانین دیگر از جمله قرار دادن مخارج زن و فرزندان بر عهده مرد و مسئولیت سنگین اداره زن و فرزندان بر عهده مردان باید در مجموع محاسبه گردد. اسلام از نظر حقوقی هیچ وظیفه‏ای برای زن در خانه شوهر قائل نیست و حتی غذا درست کردن، شستن لباس‏ها، نگه داری بچه‏ها و شیر دادن به آنان را از دوش زنان برداشته و آن‏ها را جزء نفقه محسوب نموده و مسئولیت آن‏ها را برای مردان دانسته است، یعنی بر زنان در این گونه موارد تکلیفی قرار نداده است.هم چنین مسئله اداره امنیّت زن و فرزندان و امنیت جامعه را بر دوش مردان نهاد لذا به جبران این مسئولیت‏ها که به علت تفاوتهای ساختاری زن ومرد بوده  سهم ارث مرد را در برخی موارد  بیشتر از زن قرار داده است، تا تعادل نسبی بر قرار شود. بنابراین قوانین اسلام را باید در رابطه با یکدیگر مقایسه و محاسبه و سبک و سنگین کنیم، نه این که فقط به طور یک جانبه به مسئله ارث بپردازیم.  و اگر قوانین را در مجموع ملاحظه کنیم، می‏بینیم نه بر مرد ظلم شده و نه بر زن. اگر ملاحظه بفرمایید مردی که دارای یک پسر و یک دختر است، از دنیا برود، پسرش دو برابر دخترش ارث می‏برد، اما پسر باید به دنبال خرجی دادن به زن و فرزندان برود، ولی دختر چنین نیست. دیگران به خواستگاری او می‏آیند و با دادن مهریه و نفقه و هزینه زندگی او را اداره می‏کنند.

تفاوتهای ساختاری زن ومرد

•           خانم «کلیودالسون» می‏گوید: «به عنوان یک زن روان‏شناس، بزرگترین علاقه‏ام مطالعه روحیه مردهاست. چندی پیش به من مأموریت داده شد که تحقیقاتی درباره عوامل روانی زن و مرد بعمل آورم، به این نتیجه رسیده‏ام... خانم‏ها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند. بسیار دیده شده که خانم‏ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابری می‏کنند؛ بلکه گاهی در این زمینه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانم‏ها، (این نقطه ضعف زنان نیست؛ بلکه هدف خلقت این تفاوتها را ضروری ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» می‏گوید: اگر زنان بخواهند مادر باشند باید احساساتی و عاطفی باشند. و لازمه بقاء نسل آدمی، وجود مادر و روابط جنسی زن و مرد و کارکردهای اختصاصی آنان است). ر.ک: قطب محمد؛ شبهات حول الاسلام، صص 115-112. فقط احساسات شدید آنهاست. مردان همیشه عملی‏تر فکر می‏کنند، بهتر قضاوت می‏کنند، سازمان دهنده بهتری هستند، بهتر هدایت می‏کنند، پس برتری روحی مردان بر زنان، «برتری» به عنوان یک امتیاز ارزشی، به تفاوت‏های جسمی و روحی و کارکردهای اختصاصی زن و مرد بستگی ندارد؛ بلکه بر اساس ایمان و عمل که جامع آنها تقوی است، مشخص می‏شود «چیزی است که طراح آن طبیعت می‏باشد، هر قدر هم خانم‏ها بخواهند با این واقعیت مبارزه کنند بی فایده خواهد بود، خانم‏ها به علّت اینکه حسّاس‏تر از آقایان هستند باید این حقیقت را قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگی‏شان احتیاج دارند... کارهائی که به تفکر مداوم احتیاج دارد، زن را کسل و خسته می‏کند...».(نظام حقوق زن در اسلام، ص 184-183به نقل از مجله زن روز، شماره 101)
•           «اتوکلاین برگ» نیز با صحه گذاشتن بر تفاوت‏های جسمی و روحی و علائق زن و مرد بر اساس داده‏های روان‏شناسی می‏نویسد: «زنان بیشتر به کارهای خانه و اشیاء و اعمال ذوقی علاقه نشان می‏دهند و بیشتر مشاغلی را می‏پرستند که نیازی به جابجا شدن در آنها نباشد و یا کارهائی را دوست می‏دارند که در آنها باید مواظبت و دلسوزی بسیاری خرج داد مانند مواظبت از کودکان و اشخاص عاجز و بینوا... زنها عموما احساساتی‏تر از مردان هستند...».(برگ اتو کلاین؛ روان‏شناسی اجتماعی، ترجمه: کاردان علی محمد، ج 1، ص 313)
•           دکتر «الکسیس کارل» با عمیق شمردن اختلافات آفرینش زن و مرد، می‏گوید: «به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر می‏کنند که هر دو جنس می‏توانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیت‏های یکسانی به عهده گیرند... زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند. وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت، خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری بگیرند و رها سازند...». نظام حقوق زن در اسلام، ص 163-131.

تفاوتهای حقوقی اسلام با غرب در زمینه اقتصادی زنان

اسلام دو حق اقتصادی برای زن بر عهده مرد قرار داده است:
1- مهریه؛ که افزون بر اصل مهریه، حق تعیین میزان آن نیز به دست خود زن می‏باشد.
 2- نفقه؛ نفقه و تأمین مالی نیازمندی‏های زن در زندگی نیز بر عهده مرد است.
 اما در کشورهای غربی و دارای نگرش فمینیستی که در تبلیغات پرهیاهوی جهانی خود را بزرگترین حامیان حقوق زن قلمداد می‏کنند، چه می‏گذرد؟ در آنجا:
 اولاً؛ چیزی به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نیز مجبور است برای تأمین معاش خود به تلاش و فعالیت بپردازد. در حالی که در حقوق اسلامی زن اگر کاری هم بکند، درآمد بالایی نیز کسب کند دارایی‏اش برای خودش محفوظ است و تأمین نیازمندی‏های او بر عهده مرد است.
 ثانیا؛ در جهان غرب شخص می‏تواند با وصیت خود، شخص واحدی را وارث تمام دارایی خود بگرداند و اندکی از آن را به زن ندهد. شگفت اینجا است که در موارد متعددی دیده شده است که ثروتمندان بزرگی تمام دارایی خود را طبق وصیت برای گربه یا سگ خود به ارث نهاده‏اند و تمام اعضای خانواده را از آن محروم ساخته‏اند! در حالی که در حقوق اسلامی ماترک میت براساس حکم معین الهی تقسیم و توزیع می‏شود و کسی نمی‏تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد.

ملاک برتری

در پایان لازم است این  نکته را متذکر گردم که ملاک برتری در اسلام، کرامتی است که با تقوا به دست می آید.قران کریم می فرماید : "ان اکرمکم عند الله اتقاکم " برتری به اموال و دارایی نیست.اگر مرد از تقوای بیشتر برخوردار باشد، از زن برتر است و اگر زن با تقوا تر باشد، او برتر است سهم الارث در اسلام ارزش نیست ، بلکه مسئولیت آور است و نمی تواند بیانگر شخصیت زن از دیدگاه اسلام باشد . رسول اکرم(صلی الله علیه و اله ) فرمودند:   "النّاس کلّهم سواء کأسنان المشط"   یعنی مردم اعم از زن و مرد مانند دندانه‏های شانه با هم برابرند، اما لازمه اشتراک زن و مرد در حیثیت و شرافت انسانی، به هیچ رو تشابه صد در صد آنها در حقوق نیست. زن و مرد در حقوق عمومی و حقوق انسانی، برابرند اما آیا با توجه به تفاوت‏های موجود و غیر قابل انکار و غیر قابل زوال، نباید هیچگونه تقسیم کار و وظیفه و اختصاص کارکردی در میان باشد؟! تساوی، غیر از تشابه است، تساوی، برابری است و تشابه، یکنواختی. اسلام هرگزامتیاز و ترجیح حقوقی و ارزشی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست، البته با توجه به تلازم حق و تکلیف ممکن است بدلیل تکالیف بیشتری که بر عهده مردان گذاشته است احیانا اختیارات بیشتری نیز قائل شده باشد. اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه و یکنواختی حقوق آنها مخالف است.( نظام حقوق زن در اسلام، ص 113-111)
التماس دعا

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:39 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

 سوال : اصل یکم  اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد که حقوق تمامی افراد بشر را یکسان میداند با این حال چرا زن نصف مرد ارث میبرد؟ مگر بین زن ومرد تفاوتی وجود دارد؟
پاسخ :
ابتدا لازم است مقدمه ای را خدمتتان عرض کنیم  سپس از زوایای مختلف سوال شما رو مورد بررسی قرار بدهیم
مقدمه :

  حضرت علی (علیه السلام ) می‏فرماید: الاسلام هو التسلیم( نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره125) مسلمان باید مطیع خداوند باشد و به این نکته توجه کند که تنها راه سعادت و خوشبختی انسان در دنیا و آخرت، عمل به احکام اسلامی است و پیروی از احکام غیر اسلامی و مخالف با اسلام، انسان را در آخرت گرفتار عذاب و آتش می‏نماید؛ خواه فرد مسلمان علت و حکمت احکام را بداند و خواه از حکمت آنها آگاه نباشد لذا آنچه که  به عنوان علل شرایع و احکام اسلامی بیان می‏شود در واقع علت و معلول فلسفی نیست، بلکه حکمت و مصالحی است که بر احکام اسلامی مترتب می‏شود. به عنوان مثال، اگر علت روزه گرفتن فقط درک احوال فقرا و همدردی با آنها باشد در این صورت افراد فقیر می‏توانند ادعا کنند که چون احوال فقرا را درک می‏کنند پس نباید روزه بگیرند در همین زمینه در  قرآن کریم آمده است: "عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شرلکم و الله یعلم و انتم لاتعلمون" ( سوره بقره، آیه 216) چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن باشد و خدا می‏داند و شما نمی‏دانید
 در واقع، احکام اسلامی را خداوند در جهت رشد و تعالی و خیر برکت انسانها قرار داده است و علایق و سلیقه‏های شخصی انسانها باید مطابق با احکام اسلامی باشد، نه اینکه انسانها علایق و سلیقه‏های خود را محور قرار داده و احکام اسلامی را بر اساس آن پایه‏ریزی کنند و باید توجه نمود که انسانها تنها با تکیه بر عقل نمی‏تواند راه سعادت را بیابند در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن کریم، محرومیت زنان از ارث میان همه اقوام ملل بشری در سطح دنیا وجود داشت و زن به هیچ یک از عناوین همسر، مادر، دختر و یا خواهر ارث نمی برد. اسلام در زمینه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولین نظام حقوقی جهانی بود که به زنان حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم قبیله ای بود منسوخ نمود. در دوران جاهلی نه تنها زن ارث نمی دادند بلکه بدون توجه به رضایت او همانند دیگران اموال متوفی وی را به ارث می بردند. این قانون جاهلی به وسیله قرآن کریم منسوخ شد. (سوره نساء آیه 18) در نظام حقوقی اسلام بیش از هر مکتب دیگری تساوی حقوق زن و مرد رعایت گردیده است.  قبل از بین حکمت در آغاز باید فرق بین تساوی(
Equality ) و تشابه( Similarity ) را به خوبی دریافت. بی‏توجهی به این مسأله موجب   خلط و مغالطه بسیاری می‏شود. تشابه به معنای همانندی و همشکلی روبناهای حقوقی است. این همان جریانی است که فمنیسم( Feminism ) غربی در دام آن گرفتار آمد و پنداشت که تبعیض‏زدایی در روابط زن و مرد در گرو وضع حقوق کاملاً مشابه است. در حالی که این رویکرد نه سودی برای مرد در پی داشت و نه برای زن؛ بلکه روند انهدام بنیان خانواده را سرعت بخشید و برآیندهای ناگواری برای جامعه بشری در پی آورد. تساوی به معنای برابری است، نه یکنواختی. در تساوی شرایط گوناگون، تفاوت‏های طبیعی، وظایف و جوانب مختلف ملاحظه می‏شود و چه بسا احکام نامشابهی وضع می‏گردد، بدون آن که بر کسی ستمی روا شود. ولی در تشابه همه این امور نادیده انگاشته شده و فقط به یکنواختی روبناهای حقوقی بسنده می‏شود. بنابراین باید توجه داشت که هرگونه نایکسانی قواعد حقوقی به منزله نفی تساوی نیست و هر نوع تشابه و یکنواختی به منزله رعایت تساوی نمی‏باشد.
اما در هر صورت در مورد حکمت این حکم شرعی می توان نکاتی را متذکر شد

 از لحاظ شرعی(1
ارث دختر و زن همیشه نصف مردان نیست بلکه موارد متعددی در فقه اسلامی وجود دارد که طایفه‏هایی از زنان مساوی با مردان ارث می‏برند. به طور کلی  در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است که معمولا یک فرض آن ذکر می شود و از دو فرض دیگر غفلت می شود:
• در مواردی زن و مرد همتا و مساوی ارث می برند، مانند صورتی که میت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد که هر کدام به طور یکسان یک ششم ارث می برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بیش از سهم مادر نیست.

• در مواردی زن کمتر از مرد ارث می برد، مانند دختر که کمتر از پسر ارث می برد.
در مواردی سهم زن بیش از سهم مرد می باشد، مانند موردی که میت غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد که در این جا پدر یک ششم (یک ششم) می برد و دختر بیش از آن . نیز مانند موردی که میت دارای نوه باشد و فرزندان او در زمان حیات وی مرده باشند که در این جا نوه پسری سهم پسر را می برد و نوه دختری سهم دختر را، یعنی اگر نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث می برد. (عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جمال و جلال، ص 346)
2) همین پرسش را از امامان اهل البیت(علیه السلام ) پرسیده شد آن بزرگواران برای نمونه اینگونه جواب دادند  :

• امام صادق علیه اسلام فرمود :"علتش این است که اسلام سربازی را بر زن واجب نکرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهی که خویشاوندان مجرم باید دیه بپردازند ، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است".( علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 360)
•  سوالی که از امام رضا(ع) درباره ارث شده بود ایشون علت بیشتر بودن ارث پسر رو این مسئله دونستند که خرج زنان به عهده مردانه(فروع کافی، شیخ کلینی، باب 12 از ابواب مواریث، باب علْ کیف صارللذکر سهما و الاثنی سهم، ص86 )
• در کتاب من لایحضرْ الفقیه آمده است: عبدالله بن سنان می‏گوید: «از امام صادق(ع) پرسیدم: به کدام علت ارث یک مرد برابر ارث دو زن است؟ جواب فرمود: برای این که خداوند برای زن صداق - مهریه - قرار داده است».( المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، ج 4، ص222) در این زمینه، روایات دیگری نیز نقل شده که در کتاب‏های فروع کافی شیخ کلینی، من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، تهذیب الاحکام شیخ طوسی و سایر کتاب‏های روایی شیعه ذکر شده است
3) دلایل مفسران و علمای شیعه و سنی

• محمد بن عمر، معروف به فخر رازی، نویسنده کتاب تفسیر کبیر، در این باب چند دلیل ارائه نموده است؛ از جمله: هر کس مخارج بیشتر داشته باشد نیازش به مال و ثروت نیز بیشتر است و چون خرج مرد علاوه بر هزینه زندگی خودش شامل همسر و اولاد نیز می‏شود ارث مرد دو برابر زن است
علامه محمد حسین طباطبایی، نویسنده تفسیرالمیزان: ایشان در تفسیر آیه 11 سوره نسأ بحث مفصلی درباره ارث ارائه کرده و دلایل و حکمت‏های متعددی در مورد تفاوت ارث زنان و مردان ارائه نموده و نوشته است. با توجه به آیه " ولا یظلم ربک احدا" ؛ خداوند به هیچ کس ظلم و ستم نمی‏کند،( المیزان، محمد حسین طباطبایی، ج 4، ص 219 – 240) نباید خیال نمود که چون ارث زن نصف ارث مرد است بنابراین بر او ستم شده است، به ویژه که اعتقاد به عدل الهی از اعتقادات خاص شیعه است و می‏نویسد: «نتیجه این گونه تقسیم ارث بین مرد و زن آن است که در مرحله «تملک»، مرد دو برابر زن، مالک می‏شود. ولی در مرحله «مصرف»، همیشه زن دو برابر مرد بهره می‏برد. زیرا زن، سهم و دارایی خود را برای خود نگه می‏دارد ولی مرد باید نفقه زن را نیز بپردازد و در واقع نیمی از دارایی خود را صرف زن می‏کند» (المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 215)
 ادامه مقاله در پست بعدی خدمتتان ارائه خواهد شد



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:39 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >