سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 






درباره نویسنده
مقالات - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [289]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مقالات - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :556693
بازدید امروز : 26
بازدید دیروز31
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

قسمت دوم:

چطور میشه جلوی این پیشامد رو گرفت ؟؟

 انسان چرا خودکشی می کند ؟
ج---- بدلیل اینکه چیزهایی از مادیات و معنویات را از دست می دهد و صبر بر از دست دادن آنها ندارد.
حالا مثالی می زنم تا رابطه ایمان ،صبر ،و سیری از دنیا بصورت غلط روشن شود. از یک از بزرگان ،روایت جالب در مورد حضرت ایوب آمده که آنرا نقل می کنم .نکته در اینست که اگر ایمان ما به این سطح برسد که معنی جمله انا لله و انا الیه راجعون را با جان و دل درک کنیم  که خود این جمله از مراتب بالای ایمان است و در کنار آن پایبند به لفظ جلاله الله و ذکر لا اله الا الله باشیم (دقت کنید نه اینکه فقط ذکر بگوییم بلک با عمل به این اذکار رستگار شویم)
حضرت ایوب مردی نیکوکار ،دارای اموال زیاد و فرزندان بسیاری بود .روزی یکی از غلامان ایوب آمد و گفت :عدّه ای غلامان تو را کشته اند و گاوها را به غارت برده اند.چند لحظه بعد غلام دیگری آمده وگفت:آتش عظیمی از آسمان فرود آمده و همه گوسفندان تو در آتش سوختند، غلام سوّمی آمد وگفت :ساربانان کشته شدند و شترانت به غارت رفتند،در این هنگام مردی با عجله اومد نزد ایوب وگفت:ای ایوب فرزندانت به خوردن غذا مشغول بودند ،ناگهان سقف بر سر آنان خراب شده و همه شان مردند .حضر ت ایوب در این هنگام با کمال مقاومت ،صبر وتحمّل کرده وسر به سجده نهاده وعرض کرد:{ای خدا!ای آفریننده شب وروز،برهنه به دنیا آمدم وبرهنه به سوی تو می آیم ،پروردگارا !خودت به من دادی وخودت هم از من پس گرفتی،بنابراین هرچه تو بخواهی خوشنودم}.ایوب به درد پا مبتلاء شد،ساق پایش زخم شده وبه بیماری بسیار سختی دچار گردید که قدرت حرکت نداشت .هفت یا هفده سال با این وضع در سنّ 80سال (نه در جوانی)زندگی کرد وهمواره به شکر خدا مشغول بود.او 4تا همسر داشت که سه تا از همسرانش او را تنها گذاشتند و رفتند ،تنها یکی از آنان به نام «رحمه» به او وفادار ماند.کا ر ایوب به جایی رسید که او را از محل سکونتش بیرون کردند وآواره بیابان شد وحتِّی در اواخر همسر چهارمش نیز اورا تنها گذاشت .حضرت ایوب با همه این مشکلات ،اظهار نارضایتی نکرد ،زبان حالش با خدا این بود::
تو را خواهم نخواهم نعمتت، گر امتحان خواهی در رحمت به رویم بند،ودرهای بلاءبگشا

وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً * وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً *(نساء 29،30)
این آیه می گوید که خداوند مهربان است حتی بیشتر از شما به خودتان .یعنی از رحمت خدا نومید مشوید حتی اگر خودتان را باخته اید .این یعنی اگر ایمان به خود را هم باخته اید ایمان به خدا را داشته باشید.
امام باقر(ع) : " ان المومن یبتلی بکل بلیه و یموت بکل میته الا انه لایقتل نفسه."
همانا مومن به هر بلایی گرفتار می شود و به هر مرگی می میرد جز آن که خودکشی کند."

پس طبق روایت مومن هیچ گاه خودکشی نمی کند چون داشته ها را رحمت خدا و نداشته ها را هم رحمت خدا می داند و هم امور را از خدا می داند .
پس راه حل پیشگیری شد:
اولاً: مومن اقدام به خودکشی نمی کند آنان که به خدا و قیامت اعتقادی ندارند و از نفس مطمئنه بهره ای نبرده اند و از نظر روحی به جهت نداشتن ایمان آسوده خاطر نیستندبه سوی خودکشی اقدام میکنند.
اما آن که از ایمان راسخ به مبدا و معاد برخوردار است او از گرفتاریها و سختیهای روزگار از کوره به در نمی رود و خم به ابرو نمی آورد در روایت است که پیامبر گرامی(ص) فرمود که مومن از کوه استوارتر است.
گرفتاریهای روزگار او را متزلزل نمی کند آن که متزلزل است مومن نیست و آن که مومن است متزلزل نمی شود.
ثانیاً به فرض که بر اثر سختیهای روزگار مومن متزلزل شود رهنمودهای اسلامی او را از عذاب خداوندی می ترساند و می فرماید آن که با اقدام به خودکشی جانش را از دست دهد در جهنم خداوندی تا ابد معذب خواهد بود. توجه و دقت به این رهنمود آدمی را از ارتکاب به خودکشی باز می دارد ایمان به خدا و روز قیامت و توجه به حرمت این کار که موجب عذاب خداوندی خواهد شد مهمترین عامل بازدارنده از این کار است.

 از نظر شرعی و اخروی سرانجام کسی که خودکشی کرده چیه؟؟

 شاید حکمت نهی خداوند از خودکشی به خاطر این باشد که خودکشی باعث از بین رفتن یک نفس محترم است و انسان به خودی خود و سوای خلق و خوی اش دارای یک جان و نفس محترم است.
نفس محترم اقتضای این را دارد که در این دنیا بماند و زندگی کند و بی خود و بی جهت و بدون دلیل به دست خودش از این دنیا به دنیای دیگر قدم نگذارد مگر دلیلی داشته باشد که مورد پذیرش آفریدگار انسان باشد(مثل جهاد در راه خدا)

همانطور که خداوند اول روح ما را آفرید و در دنیایی که بعضا معتقدند عالم ذر است قرار داد تا زمان معینی بعد در زمان خاصی در دنیای رحم مادر ملحق به جسم کرد و بعد از مدت زمان خاصی از اون دنیا به این دنیا منتقل کرد بعد از این دنیا هم در یک زمان معلوم و مشخص به دنیای دیگر منتقل میشویم.
تنها فرقی که این دنیا با بقیه عوالم دارد این است که در این دنیا خداوند به ما نعمت اختیار و اراده عطا فرموده که راه را خودمان انتخاب کنیم.
پس  مرگ طبیعی، تصادف، شهادت در راه خدا، خودکشی و انواع دیگر مرگها همه اش خط پایان زندگی در این دنیاست .
اما اینکه کدومش رو من میتونم انتخاب کنم وابسته به اعمالی است که در اثر اختیار و اراده انجام داده ام که بر اساس ان خداوند مرگ را برای من انتخاب میکند.
در واقع قتل نفس از گناهان کبیره است و فرقى بین کشتن خود یا دیگرى نیست . کسى که انتحار (خودکشى )مى کند، تمام عقوبت هایى که بر قتل نفس مترتب مى شود، براى او هم هست . چنان که در آیه "ولا تقتلوا انفسکم "(سوره نساء  آیه 29)
خودکشى ممنوع شده است و نیز آیه "و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة"(سوره بقره آیه 195) خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید
از حضرت امیرالمؤمنین (ع)روایت است" مؤمن ممکن است به هر نوع مرگى بمیرد، اما خودکشى نمى کند. کسى که بتواند جان خود را حفظ کند و از قاتل خود جلوگیرى ننماید و کشته شود، قاتل خود خواهد بود"( وسائل الشیعه، کتاب قصاص، باب5)
حضرت باقر(ع)فرمود:"مؤمن به هر بلایى مبتلا مى شود و به هر قسم مردنى مى میرد جز این که خود را نخواهدکشت "(همان)
و در حدیث دیگر از امام صادق (ع)آمده است :"کسى که عمداً خود را بکشد، همیشه در آتش جهنم خواهدبود"(همان)
خودکشى به هر وسیله حرام است ، حتى اگر بیمارى به قصد زودتر مردن ، خود را مداوا نکند و در نتیجه بمیرد، که نوعى خود کشى است .( عبدالحسین دستغیب، گناهان کبیره، ج 1، ص 112)
خیانت در امانت؛ کم گناهی نیست...
روزی که انسان خلق شد؛ "خداوند از روح خود در او دمید" *. خداوند روح خودش رو در وجود آدم به ودیعه نهاد: یک امانت!

* سوره‌ی مبارکه‌ی "حجر"  / آیه‌ 29 |||| سوره‌ی مبارکه‌ی "ص" / آیه‌ی 72

+ در هر دو مورد، عیناً یک جمله تکرار شده است!

 خداوند بار مسئولیتی رو بر عهده‌ی انسان گذاشت که هیچ‌کدوم از مخلوقات خداوند، اونو قبول نکرده بودند**:
آسمان بار امانت نتوانست کشید....قرعه‌ی کار به نام من دیوانه زدند!
"یک امانت الهی" دیگر!!
** سوره‌ی مبارکه‌ی "احزاب / آیه‌ی 72
ببینید!
وقتی کسی خودکشی می‌کنه، در امانت الهی مرتکب خیانت می‌شه. این می‌تونه بزرگترین خیانتی باشه که از یک انسان می‌تونه سر بزنه! و "خداوند خائنین را دوست نمی‌دارد"***
 *** سوره‌ی مبارکه‌ی انفال / آیه‌ی 58
 در چندجا، خداوند به قتل نفس (و آدمکشی) اشاره کرده و گفته که یکی از بزرگترین گناهانه.
همینطور درآیات 29 و 30 سوره مبارکه‌ی "نساء"؛ مستقیماً به موضوع خودکشی (انتحار) و عدم رضایت خدا از این کار اشاره شده.
شما از این گفته‌ها (که سعی کردم همه مستدل باشند!) چه نتیجه‌ای می‌خواید بگیرید جز اینکه خداوند نه تنها کشتن دیگران رو ممنوع دونسته، بلکه این اجازه رو در مورد خود شما هم به‌تون نداده!
 درادامه‌ی آیه 29، خداوند فرموده که « ان الله کان بکم رحیما »
-          خداوند اونقدر مهربون هست؛ که نیازی به خودکشی نداشته باشیم....
  کسی که یکبار خودکشی کرده و نجات پیدا کرده حکم شرعیش چیه؟؟
یا حتی فکر کردن به خود کشی چه حکمی دار؟؟

 در واقع خودکشی حتی فکر اون یه دلیل بیشتر نداره و اون ضعف ایمان هست یا بهتر بگم نبود ایمان .
فکر کردن چون در حقیقت نا امیدی از رحمت خداست عواقب زیانباری برای انسان داره اما گناه شرعی نداره .اما ناامیدی  که با تفکر فرق داره عذاب دنیوی و اخروی به همراه داره
حضرت علی می فرمایند فکر کردن به گناه، راه رو برای ارتکاب به اون گناه، باز می کنه. بنابراین اگه باعث بشه که به سمت اون گناه کشیده بشی، حرامه.
کسی که نجات پیدا کرده به هر حال یک بار گناهی رو مرتکب شده که پای او نوشته شده. اما این گناه همچون سایر گناهان در نزد خدای مهربان، قابل بخشش هست، به شرط توبه ی حقیقی و عدم بازگشت و فکر کردن به اون گناه برای بار دیگر.
پس به طور کلی این نوع تفکرات از خطرناکترین فکر هایی  است که انسان می تواند داشته باشد و انسان مومن نباید از این تفکرات  نماید و ...  و اگر شخصی به این عمل اقدام نموده و نجات پیدا نموده باید از درگاه احدیت طلب عفو و بخشش نموده و توبه نماید

 *=========================*

 حرف آخر:

 « تمام آدمهایی که "اقدام" به خودکشی می‌کنند؛ در اولین لحظه، پشیمون می‌شن. در این قضیه شک نکنید! »



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 3:34 عصر روز پنج شنبه 87 آذر 21

قسمت اول:

 

یا حی و یا قیوم

 آیا خدا را نمی بینی

دستش را به سویت دراز کرده است

با شوقی وصف ناپذیر

دوستت دارد

بیا

دستش را بگیر نترس هیچ شییله پیله ای ندارد

 بیا...

*=========================*

 بررسی خودکشی از لحاظ روانشناسی و اجتماعی

 *=========================*

 علل خودکشی در سالهای اخیر

روانشناسان بر این اعتقادند که بسیاری از افراد متمایل به خودکشی، تحت تاثیر مشکلات روحی و روانی قرار می گیرند و عکس العمل سریع آنان به مسائل گوناگون ، استقبال از مرگ است .. چنین واکنشی قاعدتا به معنای دوست داشتن مرگ نیست بلکه این دسته از افراد تنها خواهان درک و محبت دیگران هستند.
دلایل خودکشی را می توان این امور برشمرد:
پوچی ، نا امیدی ، تحصیل و عشق ، احساس شکست ، بیکاری ، بالارفتن سن ازدواج ، بحران های عاطفی ، فقدان فرزند ، احساس گناه ، افسردگی ، ازدواج‌های اجباری و یا مخالفت با ازدواج آنان با فرد دلخواهشان ، اعتیاد ، فرهنگ مرد سالاری ، نامساعد بودن شرایط زندگی بعضی از خانواده‌ها ، شکنجه‌های روحی و روانی در خانواده‌ها توسط والدین ، بیماری های روانی و جسمی مانند ایدز و سرطان و هپاتیت و غیره ، ناهنجاری های خانوادگی در اثر طلاق ، سخت‌گیری بیش از حد خانواده ها به دخترانشان ، فقر و فحشا ، حادثه های ناگوار و غیر قابل قبول ، سوء استفاده های عاطفی و جنسی ، عدم قبول زنان و دختران تحصیل کرده با فکرهای سنتی و بسته ، فشارهای روزافزون اجتماعی بر زندگی افراد.
عاطف وحید - روانپزشک می گوید: اغلب نوجوانان بین خانواده و محیطی که در آن زندگی می کنند دچار تضاد می شوند. در نتیجه ممکن است با احساس پوچی مواجه شوند . اما اگر جوان در جامعه احساس مشارکت کند و این حس به درستی هدایت شود و بتواند توانمندی خود را به نمایش گذارد به طور قطع چنین مواردی کم خواهد شد که این مسئله در مورد دختران خیلی شاخص تر است.
بسیاری از افرادی که به حیات خود خاتمه میدهند و یا قصد خودکشی دارند احساس طرد شدن، صدمه دیدن، باختن و یا بی ارزش بودن میکنند.
بررسی ها نشان می دهد بعد از مصاحبه با نوجوانانی که قصد خودکشی داشته و یا حداقل یکبار به آن دست زده بودند اکثرشان اقرار کردند که علت اقدامشان به این کار فرار از موقعیتی بود که در آن قرار داشتند و یا توانائی تحمل وضعیت موجود را نداشتند. اما جالب است که این افراد به آن میزان که خواستار فرار از موقعیت بحرانی خود بودند خواستار مرگ و خودکشی نبودند و در آن لحظات راهی غیر از خودکشی نیافته بودند.
 افسردگی سبب میشود که افراد به ناکامی های خود، مسائل نا امید کننده و نقاط منفی موقعیتهائی که درآن قرار گرفته اند تمرکز کنند و توانایی های خود را برای حل مشکلات بسیار کوچک شمارند. فردی که افسردگی شدید دارد قادر به دیدن نکات مثبت زندگی خود نیست و به خود باورانده است که او هرگز نمیتواند و قادر نیست که رنگ خوشبختی و سعادت را ببیند.
افسردگی تا اندازه ای افکار او را تحت تاثیر قرار میدهد که او راهی برای رفع مشکلات خود نمیبیند و در این حالت است که افسردگی مانند یک فیلتر بر افکارعمل کرده و انسان را از مسیر زندگی منحرف میکند و بدین علت است که این افراد تشخیص نمیدهند که خودکشی تنها راه مقابله با مشکلات مقطعی زندگی نمیباشد.
بسیاری از این افراد از این مساله آگاهی ندارند که افسرده اند و این افسردگی آنان است که مانع از پیدا کردن راه حل برای مقابله با مشکلاتشان می شود نه موقعیتی که در آن قرار گرفته اند. زمانیکه فرد افسرده تحت معالجات درست و موثر قرار بگیرد از افکار منفی رها شده و میتوانند امید و انرژی و شادمانی خود را دوباره باز یابد، اما در هنگام افسردگی فکر به پایان دادن به زندگی تنها گزینه این فرد است.
خوشبختانه علائمی برای شناسایی حالات افرادی که در سرشان هوای خودکشی را می پرورانند وجود دارد که خانواده ها با آگاهی از آنها و برخورد مناسب با جوانانشان می توانند قبل از اینکه واقعا دیر شود به آنها در رفع مشکلاتشان کمک کنند.

 علائم هشدار دهنده

در اغلب موارد علامات و نشانه هائی وجود دارند که مشخص میکند فرد قصد خودکشی دارد :

1. صحبت از خودکشی و یا مرگ در حضور دیگران

2. صحبت از فرار

3. بخشیدن وسائل و متعلقات خود به دیگران

4.  صحبت از نا امیدی و احساس گناه کردن

5. علاقه نداشتن به شرکت در فعالیت های مورد علاقه شان

6. مشکل داشتن در تمرکز در فعالیت های روزانه

7. تغییرات در عادات غذائی و خواب

8. دست زدن به اعمال مخرب مانند بریدن یا سوزاندن اعضاء بدن و یا روی آوردن به مواد مخدر

 *=========================*

بررسی خودکشی از لحاظ دینی

*=========================*

 به نظر شما چی باعث بوجود اومدن این فکر میشه که یه انسان با دستان خودش به عمرش پایان بده ؟؟
 خودکشی راه درستی برای رویارویی با احساس پوچی و سیر شدن از زندگی نیست، بلکه بدترین شیوه برای مقابله با مشکلات به حساب می آید و به جای حل مسئله ، صورت مسئله را پاک می کند. کسی که به خودکشی می اندیشد، بیش از هر چیز ناتوانی خود را در برابر حوادث و مسائل به ظهور می رساند، و این نهایت ضعف و درماندگی است.
اسلام خودکشی را در هیچ وضعی تجویز نمی کند، بلکه روش های مثبت و حیات آفرین را مورد توجه قرار می دهد تا انسان هر چه بهتر بتواند از زندگی لذت ببرد و به حیات خود ادامه دهد.
در مرحله نخست شخص باید ببیند چرا و چگونه از زندگی سیر شده است؟
به نظر می رسد چند عامل در این باره مؤثر باشد:
1 - مشکلات زندگی و فشارهای روحی و بی صبری در برابر سختی ها
2 - نشناختن فلسفه صحیح زندگی
3 - بی توجهی به الطاف بیکران الهی نسبت به انسان و احساس بی پناهی و تنهایی در عالم
در حالی که با تدبر در فلسفه آفرینش و آشنایی با  اصول زندگی می توان بر عوامل یاد شده چیره شد. باید بدانیم کمال انسان در سختی ها است و خلقت آدمی به تعبیر قرآن از آغاز با رنج آمیخته بوده است ،(سوره بلد آیه4) نیز سختی ها و مشکلات، شلاق تکامل است و سنگ وجود انسانی تنها در کوره آزمایش و سختی ها به طلای ناب تبدید می شود
هر چه حرارت بیشتر باشد، عیار بالاتری به دست می آید
در این صورت خود را در مقابل این گونه مسائل آماده می کنیم و خم به ابرو نمی آوریم و حتی از آن بهره گرفته و استفاده می کنیم، از مشکلات استقبال می کنیم چون آنان را زمینه ساز رشد و پیشرفت و تکامل بشر به حساب می آوریم
ناز پرورده تو تنعم نبرد راه به دوست    عاشقی شیوة رندان بلاکش باشد
ما به دنیا نیامده ایم تا راحت و آسوده باشیم و با موانع رو به رو نشویم، پس کسی که احساس ملالت از زندگی می کند، در مرحله نخست باید نگرش خود را تغییر دهد و در مرحله بعد به زندگی تنوع ببخشد و با برنامه ریزی زندگی را از رکود و سکون خارج سازد
یکی درد و یکی درمان پسندد             یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درد و غم و وصل و هجران         پسندم آنچه را جانان پسندد
 اگر انسانی تمام وجودش رو توی این زندگی خلاصه بکنه و مشکلات دنیا رو خیلی بزرگ ببینه و شادیهاش رو همچنین اونوقت قدر و منزلتش رو محدود کرده و خودش رو کوچک کرده و انسان کوچک زود می شکند.
همه فکر می کنند که مشکلات خودشون بزرگترین مشکلات عالمه در حالی که کافیه پای درددل چند نفر بشینه و گوش بده
اگه من به عنوان بنده خدا به اطرافم خوب نگاه کنم و انسانهایی رو ببینم که هر روز دارن می میرن و از پیش ما میرن یا انسانهایی رو ببینم که امروز با کوله باری از شادیها یا غم ها هستند اما فردا دیگر نیستند سعی می کنم خودم رو به خدا نزدیک کنم و همه چیز را از جانب او بدانم و لطف دوست را ببینم  دیم نسبت به سختیها  هشداری  برایم خواهد بود و نسبت به شادیها تشویقی .
دنیا محل گذر هست و ما باید سعی کنیم تا جایی که ممکنه به هم خوبی کنیم .
یه مثال :یکی از آشناها که ماشین گرانقیمتش رو یه سمت جاده پارک کرده بود برای خرید می خواست به طرف دیگه ی جاده بره توی برخورد با یه ماشین دیگه می میره حالا بیاییم و جای اون ماشین رو با یه ماشین ارزانقیمت عوض کنیم آیا فرقی به حال این بنده خدا می کرد مسلما نه پس نباید زیاد جوش این زندگی رو زد و توی مشکلات صبر کرد که صبر گشایش سختی هاست
بسم الله الرحمن الرحیم
والعصر1
ان الانسان لفی خسر2
الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوابالحق و تواصوابالصبر 3
هماناتمام انسانها زیانکارند جز آنهایی که ایمان آورده و به خدا و صبر توسل و تکیه کردند
در مورد مراتب ایمان :
قرار نیست ایمان ما به اندازه پیامبران باشه اماتا نزدیکیهای آن عبادالله واقعی می روند و خیلی ها با اجرای توصیه های دین مبین به مراتب بالای ایمان رسیده اند و رستگار شدند .پیامبران به پیامبری رسیدند چون ایمان بالاتری نسبت به بقیه مردم داشتند قبل از اینکه مبعوث شوند. انسان باید سعی داشته باشد تا خود را بالا بکشد  و این همان قوی کردن ایمان هست .یکی ممکن است ایمانش را تقویت نکند و ایمان خود را به 1000 تومن بفروشد.یکی ممکن است به 1000000 و دیگری به هیچ ..هر دوی فروشندگان ایمان ضعیفند چه به هزار و چه به میلیون و مستوجب عقوبت الهی .حالا شاید یکی بخاطر ماشین 5 میلیونی خودکشی کند و یکی به خاطر ماشین 500 میلیونی هر دوی این افراد گناهکارانند و گناهی انجام داده اند که بخشیده نمی شود
ما آدمها دو تا ایمان داریم ..اول: ایمان به خدا ....دوم: ایمان به خود ( یا همون اعتماد به نفس)حالا زمانی که شخص ایمان به خودش رو از دست میده .... ممکنه دست به هر کاری برای نابود کردن خودش بزنه.چون فکر میکنه وجودش بی ارزشه اما در این لحظه تنها چیزی که به شخص کمک میکنه تا راه درست رو انتخاب کنه ایمان به خدا هست... ( که اگه نباشه این وسط    شیطون میبره)
 و به همین خاطر هست که در زمان سختیها میزان ایمان به خدا سنجیده میشه ..... و چه بسیار افرادی که در این زمانها ایمانشون از قبل هم استوار تر میشه



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 3:31 عصر روز پنج شنبه 87 آذر 21

با سلام

سوال : چرا در اسلام اینقدر به موسیقی با دید بد نگاه شده؟ چرا در روایات و احادیث اینقدر از موسیقی و ابزار آلات موسیقی نهی شده؟

 پاسخ : در رابطه با سوال شما ابتدا باید تعریف موسیقی و غنا و اقسام آن و سپس با بیان مقدمه ای  فلسفه حرمت برخی انواع موسیقی و ابزار الات موسیقی را خدمتتان عرض کنیم

تعریف موسیقی :

موسیقی کلمه ای است یونانی که با کمی تغییرات وارد لغت عرب شده است و به فن و ترکیبات صداها به نحوی که به گوش خوشایند باشد. برخی گفته اند: «ان الموسیقی تعنی الغناء» یعنی موسیقی همان غنا است که موسیقی مربوط به آهنگ است و غنا مربوط به خواندن است (هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقی غنائی، ایرانی قمی، اکبر، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1370)

تعریف غنا :

غنا به معنای عام: به صوتی گفته می شود که قوای شهوانی را در انسان تحریک می نماید و زمینه طغیان نفس و وسوسه شیطان را فراهم می آورد به گونه ای که گاهی انسان درآن حال احساس می کند که اگر در کنار آن صدا، شراب و فساد جنسی و... نیز باشد کاملاً مناسب است.  این قسم غنا حرام است و مذمت شده است

غنا به معنای خاص: صدای زیبا و خوشی است که مفسده انگیز نباشد و متناسب با مجالس فسق و فجور نگردد این قسم حلال است خواندن قرآن، مراثی، مداحی، اذان و... از این قسم است. این نوع برخلاف نوع اول موجب آرامش روح، تعادل اعصاب، نشاط، تقویت اراده و... می گردد

اقسام موسیقی :

الف) آهنگ ها و آوازهایى که به شیوه مجالسِ عیش و عشرت و محافلِ رقص و پایکوبى اجرا مى شود و انسان را از حالتِ اعتدالِ فکرى و ذهنى دور مى سازد و به بى بند و بارى، لاقید بودن و بى تعهّد زیستن دعوت و تشویق مى کند که اصطلاحاً به آن «ساز و آوازهاى مبتذل» و مناسب مجالس «لهو و لعب» مى گویند.

ب) آنهایى که هم از نظر محتوا (مضمون اشعار) داراى معنایى با شکوه و زیباست و هم از نظر اجرا، خوب و زیبا اجرا مى شود و در عین حال تناسب و شباهتى با ساز و آوازهاى مجالس لهو، عیش و عشرت و فساد ندارد. گوش دادن به نوع اوّل حرام است; امّا نوع دوم اشکال ندارد.

ج) ساز و آوازهایى که نسبت به آن شک داریم و نمى دانیم آیا از نوع اوّل است تا از آن پرهیز کنیم و یا از نوع دوم است تا پرهیز لازم نباشد. گوش دادن به موارد مشکوک (نوع سوم) اشکال ندارد; امّا بهتر است که به این نوع آهنگ ها هم گوش نکنیم. دلیل حرمت موسیقى (قسم اول). آیات و روایاتى است که درباره پرهیز از «باطل»، «لهو»، «لغو» و... وارد شده است

فلسفه حرمت موسیقی

مقدمه :

1)فلسفه همه احکام و جزییات آنها به طور تفصیلی روشن نیست و آگاهی ازآن دانشی فراتر از تنگناهای معارف عادی بشری می طلبد .لیکن به طوراجمال ، روشن است که همه احکام الهی تابع مصالح و مفاسد واقعی درمتعلق آنهاست . بنابراین در صورتی که فلسفه حکمی را بالخصوص ندانیم ، بنا بر قاعده کلی فوق باید از آن پیروی کنیم ؛ زیرا در آن یقین به وجود مصلحتی هست ، هر چند بر ما ناشناخته باشد

2) در یافتن فلسفه احکام ، نباید همیشه به دنبال علوم تجربی رفت و دلیلی مادی وفیزیولوژیک برایش جست و جو نمود .این فرایند که همواره در پی یافتن مصلحت یا مفسده ای طبی یا ... باشیم ، برخاسته از نگرشی مادی گرایانه است ؛ در حالی که بسیاری از احکام ، مصالحی معنوی دارند که در حوزه هیچ یک از علوم بشری قابل تحقیق نیست و آنها با متد تجربی خود، قادربه دادن حکمی - نفیاً یا اثباتاً - پیرامون آن نیستند و اگر نظری هم بدهند،بسیار سطحی است ؛ زیرا چه بسا مساله حکمتی برتر و بالاتر داشته باشد؛مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتی آن پرداخته است ، ولی قرآن مجید فلسفه ای بالاتر را بیان فرموده و آن " تقوا یابی " است

با توجه به مقدمات فوق برخی از علل حرمت موسیقی از نوع اول راخدمتتان عرض می کنیم

اثار زیان بار موسیقی از بعد اخلاقی :

1)موجب فساد اخلاق می‏گردد و ایمان حیا و عفت را از دل انسان یبرون می‏برد و تجربه نشان داده است که بسیاری از افراد تحت تاثیر آهنگ‏های غنا راه تقوا و پرهیزکاری را رها کرده و به شهوات و فساد روی می‏آورند مجلس غنا، معمولا مرکز انواع مفاسد است و آنچه به این مفاسد دامن مى زند، همان غناست و چیزى که پدید آورنده این عوامل سوء باشد، نمى تواند در یک شریعت آسمانى حلال شود در روایات اسلامی نیز  مکرر آمده که غنا روح نفاق را در قلب پرورش می‏دهد اشاره به همین حقیقت دارد. امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: «الغنا یورث النفاق و یعقب الفقر؛ غنا در دل روح نفاق را پرورش می‏دهد و بدنبال خود بدبختی و فقر می‏آورد».

2)غافل شدن از یاد خدا و فراموش کرد امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه «واجتنبوا قول الزور؛ از گفتار باطل و ناروا بپرهیزید». فرمودند: مراد از قول زوردر آیه شریفه غناست. گفتار باطل و ناروا هر چیزی است که انسان را از خدا دور می‏کند و از راه درست منحرف می‏کند. امام صادق (ع) فرمودند: «الغنا مجلس لاینظرالله الی اهله و هو مما قال الله عزوجل: «ومن الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل عن سبیل‏الله»؛ مجلس غنا و خوانندگی مجلسی است که خدا به اهل آن نمی‏نگرد آنها را مشمول لطفش قرار نمی‏دهد. و این مصداق همان چیزی است که خداوند عز وجل فرموده: بعضی از مردم هستند که سخنان بیهوده را خریداری می‏کنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند». در این روایت امام (ع) غنا و موسیقی را یکی از مصداق‏های گفتار بیهوده‏ای دانسته که انسان‏هارا از راه خدا گمراه می‏کند.

آثار زیان بار موسیقی از بعد جسمی در کلام اندیشمندان اسلامی و غربی :

1)آثار زیانبار بر اعصاب و روان: غنا و موسیقی در حقیقت یکی از عوامل مهمّ تخدیر اعصاب و روان است و آثار زیانبار غنا و موسیقی بر اعصاب تا سرحدّ تولید جنون و بر قلب و فشار خون و تحریکات نامطلوب، پیش می‌رود(تفسیر المیزان، علامة طباطبایی، (مؤسسة اعلمی بیروت)، ج 16، ص 209، 212. )

2) دکتر «ولف ادلر» پروفسور دانشگاه کلمبیا مى گوید: بهترین و دلکش ترین نواهاى موسیقى، شوم ترین آثار را روى سلسله اعصاب انسان مى گذارد (بهشت جوانان، اسدالله محمدی نیا، نشر نصایح، چاپ 1378، ص 356)

3)کانت: موسیقی اگر از همه هنرها مطبوعتر باشد، ولی چون به بشر چیزی نمی آموزد از تمام هنرها پست تر است(همان )

4)علامه محمدتقی جعفری (ره) در تحقیقی که به عمل آورده اند فرموده اند که موسیقی ضررهای زیادی دارد از جمله ایجاد عدم تعادل بین اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک، مرض مانی (نوعی جنون است) کوتاهی عمر، ضعف اعصاب، بیماری فشار خون، عامل فحشاء، هیجان، سلب اراده، سلب غیرت، عامل جنایت، تهییج عشق. شکست عمر و جوانمرگی، افسردگی و خمودگی(بهشت جوانان، اسدالله محمدی نیا، نشر نصایح، چاپ 1378، ص 356(

5)دکتر اوریزن اسوت مارون: هیجان بزرگترین عامل سکته های قلبی است هنرمندان اغلب به علت سکتة قلبی درگذشته اند پس هیجان که محصول موسیقی است چقدر خطرناک است(بهشت جوانان، اسدالله محمدی نیا، نشر نصایح، چاپ 1378، ص 356(

به طور کلى، موسیقى یکى از عوامل مهم تخدیر اعصاب است که این تخدیر از مجراى گوش صورت مى پذیرد و وقتى تحت نفوذ زیر و بم آهنگ موسیقى قرار گرفت، نوعى رخوت و سستى بر اعصاب چیره شده و از مفاهیم انسانى، جز شهوترانى، عشقبازى و جمال پرستى چیزى در برابر دیدگان بى فروغ عقل وى مجسم نمى شود و آن چنان روى ادراک و نیروى خرد سرپوش گذارده مى شود که مفاهیم مقدسى به نام: رحم، مروت، عفت، حیا، امانت، مساوات، برادرى و مبارزه، و استقامت در راه هدف به فراموشى سپرده مى شود

فلسفه حرمت ابزار آلات موسیقی:

 اصل چنین حکمی ثابت نیست تا فلسفه آن بیان گردد. آنچه که حکم شرعی است این است که آلات موسیقی لهو و لعب که مختص مجلس گناه باشد یعنی نه مطلق آلات موسیقی بلکه آلات و ادواتی که مختص موسیقی مطرب و لهوی است حرام است و خرید و فروش آن یا نگهداری آن حرام است و فلسفه آن این است که از آنها جز در کار حرام بهره برداری نمی شود (با فرض این که از آلات مختصه موسیقی لهوی هستند).

موسیقی سبب راحتی آرامش و روان؟؟

 این که مى گویند موسیقى سبب راحتى اعصاب و آرامش مى شود باید دانست که چیزى که حرام مى گردد به این معنا نیست که هیچ خاصیتى ندارد، بلکه ممکن است چیزهاى حرام، فایده هایى هم داشته باشند، ولى چون ضررهاى آن بیشتر بوده، خداوند متعال آن ها را حرام کرده است، مانند آن که خداوند متعال درباره شراب و قمار مى فرماید: «یَسْـَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَآ إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَـفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا;(سوره بقره،آیه 219) درباره شراب و قمار از تو سؤال مى کنند، بگو: در آن ها گناه و زیان بزرگى است; و منافعى ]از نظر مادّى[ براى مردم در بر دارد، ]ولى[ گناه آن ها از نفع شان بیش تر است.»

   موسیقى و هر چیز حرام دیگرى هم از همین قبیل است که اگر هم خاصیتى دارد، در برابر ضررهاى فراوانى که براى انسان و جامعه انسانى دارد، به اندازه اى ناچیز است  که خداوند متعال صلاح ندانسته به خاطر آن نفع کم، جامعه انسانى را دچار ضررهاى عظیم کند.

پس اگر چه اصل این سخن یعنى آرامش بخش بودن موسیقى براى اعصاب و روان مسلّم نیست، ولى بر فرض که چنین چیزى هم باشد، در برابر ضررهایى که براى جامعه بشرى دارد که به برخى از آن ها در بالا اشاره کردیم، ناچیز به حساب مى آید، مانند فایده ها و خاصیت هاى مواد مخدّر که در برابر ضربه هاى بزرگى که بر پیکر جامعه انسانى وارد کرده بدبختى هایى ایجاد مى کند، هیچ محسوب مى شود، افزون بر این که آرامش و اطمینانى که بر اثر ذکر خدا به دست مى آید، آرامشى عقلانى، آگاهانه و از روى معرفت به حقایق است و آرامش به دست آمده از موسیقى، آرامشى تخدیرى و بى خیالى و یک مرحله و حالتى از بى تفاوتى است و فاصله بین این دو بسیار است.

جهت مطالعه بیشتر می توانید به کتب زیر مراجعه نمایید

1)هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقی غنائی، ایرانی قمی، اکبر، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1370

2)غنا، موسیقی، مختاری، رضا، نشر مرصاد، بی تا

3)غنا و موسیقی در فقه اسلامی، حسینیان، روح الله، نشر تهران، 1374.

4)موسیقی از نظر دین و دانش، جوهری زاده، محمدرضا، نشر تهران، مؤسسه مطبوعاتی اسلامی، بی تا

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 3:4 عصر روز یکشنبه 87 آذر 10

سوال : چرا زن مانند مرد استقلال اقتصادی ندارد؟

پاسخ :اصل استقلال مالی زوجین و حق اداره و تصرف آنها بر اموالشان از اصول مسلم فقه شیعه است و هیچ تردید و اختلافی در آن وجود ندارد.

برای اثبات این اصل در فقه شیعه، به دو دلیل از منابع فقهی می‏توان استناد نمود.

1)       آیه "للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن‏" (نساء/32)

یعنی: مردان را از آنچه کسب می‏کنند و نیز زنان را از آنچه به دست می‏آورند بهره‏ای است.

کلمه اکتساب به معنی به دست آوردن است اما فرقی که راغب اصفهانی در کتاب لغت ، بین معنای کسب و اکتساب متذکر می‏شود بسیار قابل توجه و دلیل بر مدعاست؛ وی می‏گوید: کلمه اکتساب در به دست آوردن فایده‏ای استعمال می‏شود که انسان می‏خواهد خودش از آن استفاده کند و بهره‏برداری اختصاصی از آن نماید و کسب، هم آنچه را که خود می‏خواهد استفاده کند شامل می‏شود و هم آن چیزی را که برای دیگران به دست می‏آورد. (حسین بن محمد، الراغب الاصفهانی، مفردات غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404ق، ص 431) از این جهت معنای کلمه کسب از معنای اکتساب عامتر است. مطابق این معنی، زن و مرد چیزی را که به دست می‏آورند، خودشان مستقلاً حق تصرف و بهره‏برداری از آن را خواهند داشت.

از این رو، مفاد آیه چنین خواهد بود که هر یک از زن و مرد، آن چیزی را که به دست می‏آورند - خواه اختیاری باشد؛

 مانند کسب درآمد یا غیراختیاری؛ مانند ارث و غیره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهره‏برداری را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‏گوید:

"اگر مرد و یا زن از راه عمل چیزی به دست می‏آورد خاص خود اوست و خدای تعالی نمی‏خواهد به بندگان خود ستم کند .از اینجا روشن می‏شود که مراد از اکتساب در آیه نوعی حیازت و اختصاص دادن به خویش است؛ اعم از این که این اختصاص دادن به وسیله عمل اختیاری باشد نظیر اکتساب از راه صنعت و یا حرفه یا به غیر عمل اختیاری بالاخره منتهی می‏شود به صفتی که داشتن آن صفت‏باعث این اختصاص شده باشد... و معلوم است که هر کس، هر چیزی را کسب کند از آن بهره‏ای خواهد داشت و هر کسی هر بهره‏ای دارد، به خاطر اکتسابی است که کرده است‏" (سید محمد حسین، طباطبایی، ترجمه سید محمد باقر همدانی، تفسیر المیزان، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1363 ج 4، ص 534)

یکی از مفسرین با برداشت وسیعتری از این آیه، نسبت‏به آزادی زنان در اشتغال و تجارت، می‏گوید:

"خداوند در کسب و تجارت نسبت‏به سعی و کوشش هر کسی از مرد و یا زن از نعم خود عطا می‏فرماید... آیه شریفه دلیل است که زنان هم می‏توانند به تجارت مشغول شوند و همچنین نسبت‏به سعی و کوشش خود از نعم الهی بهره‏مند شوند" . (محمد کریم، علوی حسینی موسوی، کشف الحقایق عن نکت الآیات و الدقائق، حاج عبدالمجید - صادق نوبری، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352)

2)       عموم قاعده "الناس مسلطون علی اموالهم‏"

این قاعده که به نام قاعده "تسلیط‏" معروف است از قواعد پذیرفته شده، نزد فقهای شیعه است و در فقه، بدان بسیار استناد می‏شود.

مفاد قاعده مزبور چنین است که همه مردم اعم از زن و مرد نسبت‏به اموال خودشان حق هر گونه تصرفی را دارند و استثنایی هم در مورد این که زن یا زوجه نتواند در اموال خودش تصرف نماید، وارد نشده است، به علاوه روایت "لایحل مال امرء مسلم الا بطیب نفسه‏" (محمد بن علی ابن بابویه، قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، موسسه نشر اسلامی، قم، چاپ دوم، ج‏4، ص 93؛ محمد بن حسن، حر عاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 10، ص 449) بدین معنی است که تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضایت او جایز نیست و نیز عمومات متعدد دیگری که در آیات و روایات به این مضمون وارد شده است دلالت‏بر این مدعا دارد و هیچ تخصیص و استثنایی که شوهر را مجاز نماید در اموال همسر خود تصرف کند، وجود ندارد؛ بر پایه این استدلال، دست مرد از اموال زن کوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گردیده است.

از این رو در مورد استقلال زن از مرد در مالکیت، اداره، تصرف و بهره‏برداری از اموال، مطابق منابع فقهی شیعه بلکه بسیاری از منابع اهل سنت جای هیچ تردیدی نیست.

در حقوق ایران نیز به تبعیت از فقه شیعه نظام مالی زوجین از زمان تدوین قانون مدنی در سال 1307، از یک ثبات نسبی برخوردار بوده است. این ثبات را باید ناشی از منشا و مبنای محکم آن دانست. ریشه مذهبی و الهی داشتن قواعد حاکم بر این روابط که مانع از بی‏عدالتی در روابط بین زن و شوهر است را باید علت این ثبات قلمداد نمود. فلسفه این امر نیز بسیار روشن است؛ زیرا از ابتدا، اسلام به جای تشابه‏سازی به "اصل عدالت‏" توجه نموده است و همانگونه که برخی از صاحب‏نظران دینی اظهار نموده‏اند:

 

"اصل عدل که یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است، همان اصلی است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است؛ یعنی از نظر فقه اسلامی - و لااقل فقه شیعه - اگر ثابت‏بشود که عدل ایجاب می‏کند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است؛ زیرا شرع اسلام طبق اصلی که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمی‏شود. علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل، پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند" (مرتضی، مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بیست و یکم، زمستان‏1374، صص 156-.155)

علاوه بر پایه‏گذاری قوانین اسلامی براساس عدالت، اسلام حتی به زوجین اجازه نداد که توافقی نمایند تا منجر به بی‏عدالتی شود. از امام باقر علیه السلام سؤال شد که آیا مرد می‏تواند با زن خود شرط کند که نفقه را به طور کامل و مساوی با زن دیگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول این شرط را بپذیرد؟ امام باقر علیه السلام فرمود:

"خیر چنین شرطهایی صحیح نیست، هر زنی به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق کامل یک زن را پیدا می‏کند ..." . (ر. ک. همان، ص ( 450

باید توجه داشت که مطالب یاد شده هرگز به این معنا نیست که تمام اصول مترقی اسلام پیاده شده است و یا ثباتی که مطرح کردیم بدین معناست که اصلاحاتی در طول قانونگذاری حقوق ایران انجام نگرفته یا نباید بگیرد؛ بالعکس مقتضیات زمان و تحولات اجتماعی ایجاب می‏کند هر از چند گاهی راه کارهای مناسب جهت اجرای هر چه بهتر قوانین اسلامی، ارائه شود و اساساً اجتهاد در فقه و پویایی آن به همین معنا است، که فقه باید جوابگوی نیازهای زمان خود باشد. بلکه منظور این است که اصول کلی حاکم بر روابط زوجین از ثبات نسبی برخوردار بوده است.

شایان ذکر است که وقتی این اصول و قوانین مترقی، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنیان نهاده شده بود و به زن در تصرف اموال خود استقلال کامل اعطا نمود، در کشورهای اروپایی تا قبل از قرن بیستم، از جمله حقوق فرانسه که یکی از مدرنترین و مفصلترین حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انسانی هم برخوردار نبودند و اصلاً اهلیت تصرف در اموال خود را هم نداشتند.

به همین سبب با مقایسه اجمالی بین قانون اسلام و قوانین دنیای متمدن غرب که شاید مفصلترین و کاملترین آنها، قانون مدنی فرانسه باشد می‏توان گفت‏بر خلاف تصور عده‏ای، حدود اختیارات زن و آزادی و استقلال او در انجام امور مالی و روابط حقوقی و اقتصادی در شریعت و نظام حقوقی اسلام، به مراتب وسیعتر و بیشتر از آن مرزهایی است که در نظام‏های حقوقی کشورهای مدعی تمدن برای زن شناخته شده است. (سید مصطفی، محقق داماد، پیشین، ص 317)

التماس دعا



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 4:6 عصر روز جمعه 87 آبان 24

با سلام

سوال :چرا  حضرت علی(ع) دختر خود( ام کلثوم ) را (سال هفدهم) به عمر، که حق خلافتش را گرفته بود داد ؟

پاسخ : مورخان و سیره نویسان در خصوص ازدواج امّ کلثوم دختر امام علی(ع) با عمر اختلاف نظر دارند.( معارف و معاریف، ج 2،‌ ص 438)
برخی بر این باورند که ام کلثوم با عمر ازدواج نکرد. شیخ مفید بر این عقیده است که: خبر وارد شده در تزویج ام کلثوم ثابت نیست، زیرا در سلسلة سند آن "زبیر" است که موثق نیست و به خاطر دشمنی با علی(ع) این حدیث صادر شده است.
علامه مجلسی بعد از نقل سخنان شیخ مفید، این انکار را با توجه به اخبار وارده عجیب دانسته و می نویسد: این ازدواج بر اساس تقیه و ناچاری صورت گرفته بود.( بحارالانوار، ج 42، ص 109 - 107)
برخی دیگر از مورخان معتقدند که ام کلثوم با عمر ازدواج کرده بود،‌(اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 2، ص 12) منتهی این ازدواج مانند ازدواج های معمولی بر اساس رضایت اعضای خانواده به وجود نیامد. این ازدواج بر اساس تهدیدهایی بود که از سوی عمر صورت گرفت. عمر، ابن عباس را مأموریت داد، دختر علی(ع) را خواستگاری نموده و تهدید کرد که در صورت عدم موافقت، امام علی(ع) را متهم به دزدی نماید و علیه او حکم ناحق صادر کند.
متأسفانه در آن مقطع زمانی که قدرت در اختیار عمر بود و امام علی(ع) در اوج مظلومیت قرار داشت، امام مجبور شد به چنین ازدواجی تن دهد.
مرحوم محدث قمی در این خصوص می نویسد: اصحاب معتقدند که امام (ع) بعد از دفاع بسیار و امتناع شدید و عذر خواستن به صورت های گوناگون مانند این که ام کلثوم کودک است و او را برای برادر زاده ام در نظر گرفته ام، چون با تهدید عمر مواجه شد که علیه حضرت به تهمت دزدی شاهد اقامه کند و دستش را قطع خواهد کرد، به ناچار دختر را به ابن عباس واگذار کرد و او وی را به عقد عمر در آورد. (سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 6، ص 385)
دانشمند ارجمند آقای دکتر جعفر شهیدی در خصوص ازدواج ام کلثوم با محمد بن جعفر می نویسد: ام کلثوم پس از سال هشتم هجری متولد شد و در سال هفدهم به عمر بن الخطاب شوهر کرد و چون عمر کشته شد، نخست عون و پس از مرک برادرش محمد بن جعفر بن ابی طالب او را به زنی گرفت. بیشتر تذکره نویسان نوشته‌اند ام کلثوم پس از مرگ و با کشته شدن محمد شوهری اختیار نکرد، اما ابن حزم می نویسد: عبدالله بن جعفر بن ابی طالب پس از طلاق زینب(ع) او را به زنی گرفت.( زندگانی فاطمه زهرا(س)، سید جعفر شهیدی، ص 264 - 263)
التماس دعا



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 4:5 عصر روز جمعه 87 آبان 24

استقلال اقتصادی زن

سوال : چرا زن مانند مرد استقلال اقتصادی ندارد؟

پاسخ :اصل استقلال مالی زوجین و حق اداره و تصرف آنها بر اموالشان از اصول مسلم فقه شیعه است و هیچ تردید و اختلافی در آن وجود ندارد.

برای اثبات این اصل در فقه شیعه، به دو دلیل از منابع فقهی می‏توان استناد نمود.

1)       آیه "للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن‏" (نساء/32)

یعنی: مردان را از آنچه کسب می‏کنند و نیز زنان را از آنچه به دست می‏آورند بهره‏ای است.

کلمه اکتساب به معنی به دست آوردن است اما فرقی که راغب اصفهانی در کتاب لغت ، بین معنای کسب و اکتساب متذکر می‏شود بسیار قابل توجه و دلیل بر مدعاست؛ وی می‏گوید: کلمه اکتساب در به دست آوردن فایده‏ای استعمال می‏شود که انسان می‏خواهد خودش از آن استفاده کند و بهره‏برداری اختصاصی از آن نماید و کسب، هم آنچه را که خود می‏خواهد استفاده کند شامل می‏شود و هم آن چیزی را که برای دیگران به دست می‏آورد. (حسین بن محمد، الراغب الاصفهانی، مفردات غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404ق، ص 431) از این جهت معنای کلمه کسب از معنای اکتساب عامتر است. مطابق این معنی، زن و مرد چیزی را که به دست می‏آورند، خودشان مستقلاً حق تصرف و بهره‏برداری از آن را خواهند داشت.

از این رو، مفاد آیه چنین خواهد بود که هر یک از زن و مرد، آن چیزی را که به دست می‏آورند - خواه اختیاری باشد؛

 مانند کسب درآمد یا غیراختیاری؛ مانند ارث و غیره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهره‏برداری را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‏گوید:

"اگر مرد و یا زن از راه عمل چیزی به دست می‏آورد خاص خود اوست و خدای تعالی نمی‏خواهد به بندگان خود ستم کند .از اینجا روشن می‏شود که مراد از اکتساب در آیه نوعی حیازت و اختصاص دادن به خویش است؛ اعم از این که این اختصاص دادن به وسیله عمل اختیاری باشد نظیر اکتساب از راه صنعت و یا حرفه یا به غیر عمل اختیاری بالاخره منتهی می‏شود به صفتی که داشتن آن صفت‏باعث این اختصاص شده باشد... و معلوم است که هر کس، هر چیزی را کسب کند از آن بهره‏ای خواهد داشت و هر کسی هر بهره‏ای دارد، به خاطر اکتسابی است که کرده است‏" (سید محمد حسین، طباطبایی، ترجمه سید محمد باقر همدانی، تفسیر المیزان، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1363 ج 4، ص 534)

یکی از مفسرین با برداشت وسیعتری از این آیه، نسبت‏به آزادی زنان در اشتغال و تجارت، می‏گوید:

"خداوند در کسب و تجارت نسبت‏به سعی و کوشش هر کسی از مرد و یا زن از نعم خود عطا می‏فرماید... آیه شریفه دلیل است که زنان هم می‏توانند به تجارت مشغول شوند و همچنین نسبت‏به سعی و کوشش خود از نعم الهی بهره‏مند شوند" . (محمد کریم، علوی حسینی موسوی، کشف الحقایق عن نکت الآیات و الدقائق، حاج عبدالمجید - صادق نوبری، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352)

2)       عموم قاعده "الناس مسلطون علی اموالهم‏"

این قاعده که به نام قاعده "تسلیط‏" معروف است از قواعد پذیرفته شده، نزد فقهای شیعه است و در فقه، بدان بسیار استناد می‏شود.

مفاد قاعده مزبور چنین است که همه مردم اعم از زن و مرد نسبت‏به اموال خودشان حق هر گونه تصرفی را دارند و استثنایی هم در مورد این که زن یا زوجه نتواند در اموال خودش تصرف نماید، وارد نشده است، به علاوه روایت "لایحل مال امرء مسلم الا بطیب نفسه‏" (محمد بن علی ابن بابویه، قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، موسسه نشر اسلامی، قم، چاپ دوم، ج‏4، ص 93؛ محمد بن حسن، حر عاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 10، ص 449) بدین معنی است که تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضایت او جایز نیست و نیز عمومات متعدد دیگری که در آیات و روایات به این مضمون وارد شده است دلالت‏بر این مدعا دارد و هیچ تخصیص و استثنایی که شوهر را مجاز نماید در اموال همسر خود تصرف کند، وجود ندارد؛ بر پایه این استدلال، دست مرد از اموال زن کوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گردیده است.

از این رو در مورد استقلال زن از مرد در مالکیت، اداره، تصرف و بهره‏برداری از اموال، مطابق منابع فقهی شیعه بلکه بسیاری از منابع اهل سنت جای هیچ تردیدی نیست.

در حقوق ایران نیز به تبعیت از فقه شیعه نظام مالی زوجین از زمان تدوین قانون مدنی در سال 1307، از یک ثبات نسبی برخوردار بوده است. این ثبات را باید ناشی از منشا و مبنای محکم آن دانست. ریشه مذهبی و الهی داشتن قواعد حاکم بر این روابط که مانع از بی‏عدالتی در روابط بین زن و شوهر است را باید علت این ثبات قلمداد نمود. فلسفه این امر نیز بسیار روشن است؛ زیرا از ابتدا، اسلام به جای تشابه‏سازی به "اصل عدالت‏" توجه نموده است و همانگونه که برخی از صاحب‏نظران دینی اظهار نموده‏اند:

 

"اصل عدل که یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است، همان اصلی است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است؛ یعنی از نظر فقه اسلامی - و لااقل فقه شیعه - اگر ثابت‏بشود که عدل ایجاب می‏کند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است؛ زیرا شرع اسلام طبق اصلی که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمی‏شود. علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل، پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند" (مرتضی، مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بیست و یکم، زمستان‏1374، صص 156-.155)

علاوه بر پایه‏گذاری قوانین اسلامی براساس عدالت، اسلام حتی به زوجین اجازه نداد که توافقی نمایند تا منجر به بی‏عدالتی شود. از امام باقر علیه السلام سؤال شد که آیا مرد می‏تواند با زن خود شرط کند که نفقه را به طور کامل و مساوی با زن دیگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول این شرط را بپذیرد؟ امام باقر علیه السلام فرمود:

"خیر چنین شرطهایی صحیح نیست، هر زنی به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق کامل یک زن را پیدا می‏کند ..." . (ر. ک. همان، ص ( 450

باید توجه داشت که مطالب یاد شده هرگز به این معنا نیست که تمام اصول مترقی اسلام پیاده شده است و یا ثباتی که مطرح کردیم بدین معناست که اصلاحاتی در طول قانونگذاری حقوق ایران انجام نگرفته یا نباید بگیرد؛ بالعکس مقتضیات زمان و تحولات اجتماعی ایجاب می‏کند هر از چند گاهی راه کارهای مناسب جهت اجرای هر چه بهتر قوانین اسلامی، ارائه شود و اساساً اجتهاد در فقه و پویایی آن به همین معنا است، که فقه باید جوابگوی نیازهای زمان خود باشد. بلکه منظور این است که اصول کلی حاکم بر روابط زوجین از ثبات نسبی برخوردار بوده است.

شایان ذکر است که وقتی این اصول و قوانین مترقی، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنیان نهاده شده بود و به زن در تصرف اموال خود استقلال کامل اعطا نمود، در کشورهای اروپایی تا قبل از قرن بیستم، از جمله حقوق فرانسه که یکی از مدرنترین و مفصلترین حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انسانی هم برخوردار نبودند و اصلاً اهلیت تصرف در اموال خود را هم نداشتند.

به همین سبب با مقایسه اجمالی بین قانون اسلام و قوانین دنیای متمدن غرب که شاید مفصلترین و کاملترین آنها، قانون مدنی فرانسه باشد می‏توان گفت‏بر خلاف تصور عده‏ای، حدود اختیارات زن و آزادی و استقلال او در انجام امور مالی و روابط حقوقی و اقتصادی در شریعت و نظام حقوقی اسلام، به مراتب وسیعتر و بیشتر از آن مرزهایی است که در نظام‏های حقوقی کشورهای مدعی تمدن برای زن شناخته شده است. (سید مصطفی، محقق داماد، پیشین، ص 317)

التماس دعا



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 7:44 عصر روز یکشنبه 87 آبان 19

با سلام

از برخی متون استفاده می شود "اصل حجاب" میان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولانی دارد، گرچه نحوه بهره‏گیری از حجاب، حدود و احکام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.( مجله پیام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83)

در ادیان یهود و مسیحیت به مسئله حجاب اشاره شده است.

حجاب در شریعت موسی(ع):

"ویل دورانت" راجع به قوم یهود و قانون تلمود می نویسد: "اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت، مثلاً بی آن که چیزی بر سر داشت، به میان مردم می رفت و یا در شارع عام نخ می ریسید یا با هر سخنی از مردان درد دل می کرد یا صدایش آن قدر بلند بود که چون در خانه‏اش تکلّم می کرد، همسایگانش می توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد".( ویل دورانت، تاریخ و تمدن، ج 4، عصر ایمان، ص 461؛ ابراهام کهن، گنجینه‏ای از تلمود، ص 186)

از کتاب مقدس نیز بر می آید که در عهد سلیمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، "بُرقَعْ" (روبند) به صورت می انداختند.( کتاب مقدّس، عهد قدیم، سفر نشید الاناشید، باب 5) همین سنت در زمان ابراهیم(ع) رایج بود. نامزد اسحق "رِفْقه" ابتدا که اسحق را دید، برقع به صورت انداخت.( همان، سفر تکوین، باب 24)

حجاب در شریعت عیسی(ع):

آن چه از حجاب در شریعت موسی(ع) بیان شد، در شریعت حضرت عیسی(ع) نیز وجود دارد، چون عیسی گفت: "فکر نکنید که من آمده‏ام تا تورات و نوشته‏های پیامبران را منسوخ نمایم، بلکه آمده‏ام تا آن‏ها را به تحقق برسانم".( عهد جدید، انجیل متی، باب 20)

زن‏ها در قرن‏های اولیه مسیحیت تنها با چادر می توانستند در مراسم عبادی شرکت کنند، زیرا گیسوانشان فریبنده به شمار می رفت و می گفتند حتی فرشتگان ممکن است در موقع اجرای نماز از دیدن آن‏ها حواسشان پرت شود!( تاریخ تمدن، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پیام زن، ش 20، ص 80 - 83) "پاولوس" فرمان داد زنان باید حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.( جلال الدین آشتیانی، تحقیق در دین مسیح، ص 286)

بنابراین حجاب و پوشش زنان هم در دین یهود وجود دارد و هم در دین مسیحیت، بله در جزئیات حجاب که چه مقدار پوشش لازم است، بین ادیان و مذاهب تفاوت هایی وجود دارد.

التماس دعا

انشاء الله این مقاله در وقت مقتضی کاملتر خواهد شد

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 9:29 عصر روز یکشنبه 87 آبان 12

نور هدایت

 

 با سلام

السلام علیک یا جعفر بن محمد الصادق(ع) ،یابن رسول الله(ص)

ای پرچم دار شیعه و رئیس مذهب جعفری ، ای بلند اختر ! در شب هجران تو ، عالم  دگرگون شده است . ای ششمین نور سرمدی ، تاریخ از کدام مصیبت تو شکوه  کند ؟ آری تاریخ ........... شرمسار از حکایت غربت توست .

امام صادق (علیه السلام ) فرمود : همانا در این قران جایگاه نور هدایت و چراغهای شب ظلمانی نهفته است . پس شخص تیز بین باید در آن دقت کند و نظر خویش را برای بهره گیری از پرتو آن بگشاید. ( کتاب فضل القران ، ج 5 به نقل از  کتاب واژه های  اخلاقی از اصول کافی ص 136 )

التماس دعا



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 5:3 صبح روز جمعه 87 آبان 3

با سلام
استاد مطهری ره در مورد تعدد زوجات می گوید: اسلام چندهمسری را به وجود نیاوردزیرا قرن ها پیش از اسلام وجود داشت و آن را نسخ نکرد زیرا برای اجتماع مشکلاتی پیش می آمد که راه چارهء آن منحصراً تعددزوجات است  ولی اسلام رسم تعدد زوجات را اصلاح کرد. اولین اصلاحی که به عمل آورداین بود که آن را محدود کرد. قبل از اسلام تعدد زوجات نامحدودبود و یک نفر می توانست صدها زن داشته باشد و از آن ها حرمسرایی به وجودآورد ولی اسلام برای آن حداکثر معیّن کرد و به یک نفر اجازه نداد بیش از چهارزن داشته باشد....

اصلاح دیگری که اسلام به عمل آورداین بود که عدالت را شرط کرد واجازه نداد تبعیضی میان زنان یا فرزندان آن ها صورت بگیرد.(استاد مطهری , نظام حقوقی زن در اسلام , ص 445ـ 446 با تلخیص)
قوانین اسلام براساس نیازهای واقعی بشراست، نه بر اساس احساسات، زیرا ممکن است هر زنی از آمدن رقیب (در زندگی ناراحت بشود، ولی وقتی مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به کنار بگذاریم، فلسفه تعدد زوجات روشن می‏شود. هیچ کس نمی‏تواند انکار کند که:

1)      مردان در حوادث گوناگون زندگی، بیش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ‏ها و حوادث دیگر، قربانیان اصلی را آن‏ها تشکیل می‏دهند

2)       بقای غریزه جنسی مردان از زنان طولانی‏تر است، زیرا زنان در سن معینی، آمادگی جنسی خود را از دست می‏دهند، در حالی که در مردان چنین نیست.

3)      هم چنین زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتی از دوران حاملگی، عملاً ممنوعیت آمیزش دارند، در حالی که در مردان این ممنوعیت وجود ندارد.

از همه گذشته زنانی هستند که به علل گوناگونی همسران خود را از دست می‏دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن‏ها باید برای همیشه بدون همسر باقی بمانند.

با درنظر گرفتن این واقعیت‏ها در این گونه موارد (که تعادل میان مرد و زن به هم می‏خورد) ناچاریم یکی از سه راه ذیل را انتخاب کنیم.

1)      مردان تنها به یک همسر در همه موارد قناعت کنند و زنان بیوه تا پایان عمر بدون همسر باقی بمانند و تمام نیازهای فطری و خواسته‏های درونی و احساسی خود را سرکوب کنند

2)      مردان فقط دارای یک همسر قانونی باشند، ولی روابط آزاد و نامشروع جنسی را با زنانی که بی شوهر مانده‏اند، به شکل معشوقه برقرار سازند.

3)      کسانی که قدرت دارند بیش از یک همسر را اداره کنندو از نظر جسمی و مالی و اخلاقی مشکلی برای آن‏ها ایجاد نمی‏شود، نیز قدرت بر اجرای کامل عدالت میان همسران و فرزندان دارند، به آن‏ها اجازه داده شود که بیش از یک همسر انتخاب کنند.

مشکلات  راه اول :

v      مشکلات اجتماعی

v      به مبارزه بر خواستن با فطرت و غرائز و نیازهای روحی و جسمی بشر و نادیده گرفتن عواطف و احساسات این گونه زنان مبارزه‏ای است که پیروزی در آن نیست

v      غیر انسانی بودن این روش بر هیچ کس بر فرض عملی شدن بر کسی پوشیده نیست.

 به طور کلی تعدد همسر را در موارد ضرورت نباید تنها از دریچه چشم همسر اول مورد بررسی قرار داد، بلکه از دریچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضیات اجتماعی باید مورد مطالعه قرار داد. آن‏ها که مشکلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان می‏کنند، کسانی هستند که یک مسئله سه زاویه‏ای را تنها از یک زاویه نگاه می‏کنند، زیرا تعدد همسر هم از زاویه دید مرد و هم از زاویه دیدهمسر اول، نیز از زاویه دید همسر دوم باید مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در این باره قضاوت کنیم.

مشکلات و موانع  راه دوم :

v      به رسمیت شناختن فحشا

v      زنانی که به عنوان معشوقه مورد بهره برداری جنسی قرار می‏گیرند، نه تأمین دارند و نه آینده‏ای و شخصیت آن‏ها پایمال می شود

بنابراین تنها راه سوم می‏ماند که هم به خواسته‏های فطری و نیازهای غریزی زنان باید پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانی زندگی این دسته از زنان برکنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بیرون برد



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 2:19 عصر روز پنج شنبه 87 آبان 2

احکام مرتد

 مرتد دارای دو قسم است:

1) مرتد فطری

2) مرتد ملی

 مرتد فطری: کسی که در یک خانواده اسلامی متولد شده و پدر و مادر او یا یکی از آنها مسلمان باشد، این شخص هرگاه پس از بلوغ، یکی از ضروریات دین مقدس اسلام مانند توحید و نبوت پیامبر اسلام و یا معاد را انکار کند، یا به طور عالمانه، حکم مسلمی را انکار نماید که انکار آن ملازم به انکار یکی از ضروریات اسلام باشد؛ چنین فردی هر چند توبه کند، پس از ثبوت ارتداد او نزد حاکم شرع، کشته می‏شود. چنین مرتدی را مرتد فطری می‏گویند.

 مرتد ملی: کسی که در خانواده مسلمان متولد نشده است ولی پس از بلوغ به آیین اسلام گرویده و سپس به انکار آن برخیزد و به اصطلاح مرتد گردد، چنین فردی نیز هرگاه پس از رفع شبهه و اشکال توبه نکرده و به آیین اسلام باز نگردد، کشته می‏شود. لازم به یادآوری است، اگر زنی مرتد شود خواه ارتداد او به صورت فطری باشد یا ملی فقط بازداشت و حبس می‏شود کشته نمی‏شود و حاکم اسلامی مقدمات بازگشت او را به اسلام فراهم می‏سازد.

فلسفه  حکم مرتد

 اثبات حکم ارتداد و اجرای آن، همانند دیگر احکام جزایی اسلام، منوط به تحقّق شرایطی است و در عمل، در موارد بسیار محدودی، این احکام به اجرا می رسند و شاید سالیانی بگذرد و موضوعی برای آن یافت نشود؛ لذا کارآیی این حکم را نباید فقط به لحاظ مجازات یک فرد نگریست، بلکه این احکام ناظر به مصالح جامعه هستند و اصل وجود چنین احکامی جامعه را از آسیب حفظ نموده،‌ اثرهای روانی و اجتماعیِ مطلوبی به جای می گذارد که در جهت تعالی جامعه به کار می آید. مطالعة این اثرها، بعضی از حکمت‌های تشریع این احکام را مشخص خواهد کرد که از جمله، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1) پایه و اساس جامعة اسلامی،‌ دین است و تمام فعّالیّت های اجتماعی و فردی بر محور دین انجام می شود. دین مانند روح زندگی بخش در همة زوایای جامعة اسلامی حضور دارد. هر صدمه ای که به جایگاه رفیع دین وارد شود، اساس جامعه را به خطر می‌اندازد. اگر انکار، تکذیب و استهزای دین، به ویژه توسط مسلمانان صورت گیرد، شبهه و تردید و عدم پای بندی نسبت به دین در میان جامعة اسلامی رخنه و رشد می کند. دشمنان اسلام که همواره به دنبال نفوذ و ضربه زدن به دین هستند، اگر این راه را باز ببینند، با به کار گرفتن و جذب افراد سست ایمان و کشاندن آنها به کفر، برای خارج کردن دین از جایگاه خود و بی اهمیّت نمودن آن، اقدام خواهند کرد و جامعة اسلامی با از دست دادن این سرمایة عظیم به نابودی کشیده خوهد شد. اسلام که دین جامع و کامل است با تشخیص درست این نقطة آسیب پذیر، با وضع حکم ارتداد به مقابله با کسانی که در صدد ضربه زدن به دین هستند پرداخته. ایمان و باورهای حقّ مردم را در حصار امن قرار داده و با حفاظت از سلامت جامعه، زمینه را برای رشد و سعادت افراد آن فراهم کرده است.

2) اثر روانی و اجتماعی دیگر این حکم، بالا بردن اهمیّت و ارزش دین است. دین برای انجام رسالت خود باید در جامعه جایگاهی رفیع داشته باشد؛ همانند حکم قصاص و مجازات سارق که حالتی برای افراد جامعه فراهم می کند که نه تنها به قتل وسرقت دست نمی‌زنند، بلکه جان و مال دیگران برای آنان احترام پیدا می کند و در جهت حفظ آن می کوشند. حکم ارتداد کمک می کند تا دین در نظر مردمی که از منزلت و ارزش نظری و عملی آن آگاه نیستند، جایگاه و ارزش واقعی خود را بیابد؛ و فواید بسیاری از این طریق حاصل می شود. اگر دین در نظر مردم، مهم و ارزشمند شد، توجه خاصی به آن مبذول می‌دارند؛ آن را آسان از دست نمی دهند؛ به دنبال آگاهی واطلاع صحیح از آن بر می آیند و با طرح نظرات پخته و سنجیده، به رشد علمی و آگاهی می رسند و این چراغ هدایت را از تیرگی و خاموشی حفظ می کنند.

  3) تشخیص و پذیرش دین حق با سلامت عقل و بیداری فطرت امکان می یابد. خداوند با وضع حکم ارتداد، هم ملاکی برای سنجش عقل قرار داد و هم عاملی برای بیداری فطرت. عامل مهم بیداری فطرت، یاد مرگ است. اسلام هنگام ظهور، با یاد مرگ و آیات قیامت آغاز کرد و علمای اخلاق هم یاد مرگ را عامل اساسی در بیداری و سلوک می دانند.

  دین حق، دینی است که مسألة مرگ را برای انسان حل می کند، اسلام با معرفی مرگ به عنوان پلی برای گذر از دنیای محدود زمانی به سرای جاوید آخرت و بیان رمز سعادت دو جهان، مسأله مرگ را به خوبی حل کرده و این در کلام و سیرة ائمه "ع" و مؤمنین کاملاً‌ مشهود است.

  از سوی دیگر، در نزد خداوند، قیمت و ارزش دین، تمام هستی و دارایی انسان است و این نیز در سیرة معصومین "ع" و مؤمنان آشکار است؛ به ویژه حضرت سیدالشهدا (ع) که هستی اش را برای حفظ دین فدا کرد و عقل حسابگر، این قیمت را جز برای دین حق نخواهد پرداخت.

  خداوند حکیم با وضع این حکم، چراغی فراروی افرادی که در صدد تحقیق و انتخاب دین و یا در معرض ارتداد هستند، قرار داده است که با فطرت بیدار ببینند آیا آنچه بر می گزینند، مشکل مرگ را حل می کند؟ و با نیروی عقل بسنجند که آیا راهی که انتخاب می‌کنند، ارزش آن را دارد که همة هستی خود را برای آن بدهند؟ به این ترتیب خداوند با لطف خود این افراد را به سوی دین حق هدایت می کند و آنها را وا می دارد که با تحقیق و اطلاع درست بیابند که جز اسلام، دینی مقبول خدا نیست و با یقین، اسلام را بپذیرند.

  نتیجه این که، خداوند با وضع حکم ارتداد، نه تنها راه تفکّر و انتخاب را نمی بندد و انسان را مجبور به دین داری نمی کند، بلکه با این حکم او را وادار به تفکّر و تحقیق می کند و انسان را در تشخیص راه حق یاری می دهد تا با اختیار خود آن  را بپذیرد.

عدم منافات بین تحقیق در دین با ارتداد

 از آنچه گفته شد روشن می‏شود که لزوم تحقیق در مورد دین هیچ منافاتی با این حکم ندارد. زیرا اسلام افراد بشر را به پذیرفتن دین مجبور نمی‏کند، هرچند همه را به سوی خود و پذیرش آن دعوت می‏کند. اصولاً ایمان و اعتقاد چیزی نیست که بتوان به زور آن را در دل افراد پدید آورد. از این جهت قرآن از روز نخست شعار خود را «لا اکراه فی الدین»؛قرار داده است. البته معنای عدم اکراه این نیست که هر کس هر بلایی می‏خواهد سر دین بیاورد و دین را هر طور می‏خواهد توجیه و تفسیر نماید و بازیچه قرار بدهد، بلکه معنای عدم اکراه این است که کسانی را که مسلمان نیستند با زور و جبر نمی‏توان مسلمان کرد. در واقع اکراه هدفی را که اسلام دنبال می‏کند، تأمین نمی‏کند. ایمان به حقانیت مکتبی که از جانب خدا آمده، حالتی است که با مرور زمان و با مطالعه در خصوصیات و ریشه‏های دین و دلایل و براهین آن در اعماق دل پدید می‏آید و غرض از تحقیق در اصول دین، پذیرش محققانه اسلام است و مسلمان باید تحقیق کند و بر معرفت خود بیافزاید تا اینکه بعد از تحقیق از دین خارج نشود.

فرق بین اعتقاد درونی و بیرونی

 آنهایی که به احکام اسلام، آشنایی ندارند، گمان می‏کنند حکم مرتد یک نوع خشونت و تحمیل عقیده و سلب آزادی اندیشه است، در حالی که چنین نیست و این احکام مربوط به کسی نیست که اعتقادی در درون دارد و در مقام اظهار آن برنیامده و قصد تبلیغ برضد دین و قیام علیه حکومت را ندارد. بلکه مربوط به کسی است، که عدول و بازگشت او به قصد توطئه و خیانت است و چنین کسی استحقاق چنان مجازاتی را دارد و باید دانست که احکام الهی هرگز تابع یک فرد و دو فرد نیست، بلکه مجموع را به طور کلی باید در نظر گرفت.

شرایط اثبات ارتداد

1- اجرای حدود الهیبعد از اثبات در دادگاه صالحه صورت می گیرد. بدیهی است اگر دادگاه صالحه نباشد یا قاضی آن مجتهد و عادل نباشد یا از طریق صحیح اثبات نشود مثلاً دو نفر عادل به ارتداد او نزد قاضی شهادت ندهند یا خودش نزد قاضی اقرار نکند، حد الهی بر او جاری نمی شود.

2- اجرای حدود الهی در نظام اسلامی اجرا می شود، یعنی در یک نظام ولایی که تمام احکام و اجرائیات آن زیر نظر امام یا فقیه عادل جامع الشرائط انجام شود. به تعبیر دیگر فقیه که حاکم اسلامی است مبسوط الید باشد، یعنی بتواند حدود الهی را اجرا کند و طاغوت و ظالمی مزاحم او نباشد.

3- بر اساس آیة شریفة "لا اکراه فی الدین" و بر اساس حکم عقل و عقیده، مطلبی را نمی شود با زور به کسی تزریق کنند تمامی مراجع تقلید در ابتدای توضیح المسائل خود فرموده اند: در اصول اعتقادی نمی تان تقلید کرد بلکه از مبادی صحیح باید به عقیدة خود یقین داشته باشد.

پس آزادی عقیده به این معنا که هر انسانی آزاد است عقیدة صحیحی را انتخاب کند امّا هر کس هر چه دلش خواست و از راه مقدمات غیر عقلی و غیر معتبر برای خود عقیده ای انتخاب کند، آزاد نیست و نزد عقل و وجدان معذور نمی باشد. اگر خداوند در روز قیامت از او سؤال کند چرا این عقیده را انتخاب کردی، حجّت و دلیلی ندارد. انسان از نظر عقلی آزاد نیست که هر عقیده ای برای خود انتخاب نماید، همان طور که آزاد نیست هر غذایی را بخورد. چه بسا غذا مسموم باشد و یا آزاد نیست هر دارویی را مصرف کند یا هر صدایی را بشنود. امام موسی بن جعفر(ع) به کنیر "بُشر حافی" فرمود: "مولای تو ازاد نیست که به هر گناهی خود را آلوده کند. و ساز و آواز در خانه اش راه می اندازد".1

ما انسان ها آزاد مطلق نیستیم و باید عبد و مطیع خدا باشیم. گرچه ثمرات اطاعت و بندگی به خود ما بر می گردد.

در هر صورت ازادی عقیده به معنایی که گفته شد صحیح است، و اسلام مخالف آن نیست.

4- اگر آزادی عقیده را بپذیریم (به دلیل این که عقیدة مطلبی است درونی و قلبی و اگر آن را بیان یا ابراز نکند چندان برای دیگران خطری ایجاد نمی کند و باعث انحراف و فساد نمی شود) امّا آزادی بیان و قلم همچون ازادی عقیده نیست زیرا اگر بیان و سخنی یا نوشته ای مطابق حقّ نباشد، چه بسا جامعه ای را به انحراف و فساد بکشاند یا چهره هایی را مشوّه کند یا باعث جنگ و نزاع شود. سخنرانی ها و نوشته ها اگر درست و مطابق حق و واقعیت نباشد باید از آن جلوگیری کرد. بنابراین ما موافق آزادی عقیده و آزادی قلم به طور مطلق نیستیم بلکه در چارچوب قانون و مقدسات جامعه باید قلم زد.

اگر مرتد بخواهد در جامعة اسلامی، عقیدة خود را ابراز کند و عقاید خود را به این و آن بگوید و علیه دین تبلیغ بکند، جامعة اسلامی به او این اجازه را نمی دهد. گرچه پندار می کند که به حق رسیده است.

وی باید با عالمان دینی به مباحثه و مناظره بپردازد تا دیدگاه های اسلام برایش روشن شود اگر قانع نشد، بر مسلک خود باقی می ماند و اگر قانع شد به اسلام بر می گردد و توبه می کند. دراین صورت او تا وقتی که در جامعة اسلامی زندگی می کند حق ندارد عقاید خود را ابراز کند چون عقاید مسلمانان تضعیف می شود. اگر می خواهد ابراز عقیده کند باید به میان همکیشان خود (کفار) برود و در آن جا ابراز عقیده کند

فلسفه مجازات مرتد به بیانی دیگر

 در تفکر الحادی اومانیستی غرب، انسان جایگزین خدا شده است و محور همه ارزش‏ها قلمداد می‏شود؛ حقوق و قانون چیزی است که انسان‏ها وضع می‏کنند و براساس میل آن‏ها تنظیم می‏گردد. در این نظام، معیار حقانیت و مشروعیت هر قانون و حکومتی، خواست مردم است. از این رو، انسان حاکم بر سرنوشت خویش است و هیچ کسِ دیگر، حتی خدای متعال حق ندارد برایش تصمیم بگیرد. به همین سبب، اومانیسم به لیبرالیسم، یعنی اباحه‏گری، می‏انجامد و دولت نیز جز تأمین رفاه و لذت‏های مادی افراد وظیفه‏ای ندارد. در فرهنگ لیبرالیسم سخن از امیال، شهوت و تمنیات است نه حکمت و مصلحت؛ قواعد و مقررات آن گاه اعتبار دارند که در جهت برخورداری مردم از خواسته‏های نفسانی و رسیدن به هوس‏هایشان تنظیم شوند؛ به گونه‏ای که حتی عقل نیز در این ساحت فقط خدمت گزار و ابزار سنجش کم و کیف لذت است. بر این اساس، حق همجنس بازی به همان اندازه مقدس و قابل دفاع و از حقوق طبیعی انسان قلمداد می‏شود که حق پرستش خدای متعال در عقاید مذهبی مقدس و قابل دفاع است؛و چون حق پرستش خدا این قدر بی‏ارزش شمرده می‏شود، تغییر مذهب به سلیقه افراد و مطلقاً آزاد است و کسی حق ندارد از آن جلوگیری کند.

 اما در فرهنگ اسلامی، انسان موجودی دو بُعدی(مادی و معنوی) است؛ حکومت باید در جهت تأمین منافع مادی(دنیوی) و اخروی(معنوی) مردم تلاش کند و منافع مادی باید مقدمه‏ای برای تأمین منافع اخروی و معنوی به شمار آید. از این رو، هنگام تزاحم و تعارض، مصالح معنوی مقدم است.. در این زمان، پذیرش عقاید اسلامی و اجرا کردن قوانین آن تنها راه نیل به آن مصالح شمرده می‏شود.

 دین مقدس اسلام بنیان‏های اصلی ساختار فکری خود را بر پایه خردمندی بشر نهاده، همواره انسان‏ها را به بهره‏گیری از فروغ عقل و تعالیِ اندیشه و جدال فکری صحیح سفارش کرده است. از این رو، بزرگ‏ترین خیانت به بشر آن است که با فتنه انگیزی فضای فکری جامعه را آلوده ساخت و اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش کرد. اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانی و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان، سدّی مستحکم به شمار می‏آید

 بنابراین، مجازات مرتد اقدامی شایسته و بازدارنده است تا دیگران دریابند نمی‏توانند ارزش‏های جامعه را نادیده بگیرند و هر روز به دینی جدید روی آورند.

 مجازات ارتداد برای استفاده بهینه از آزادی مذهبی و ایجاد فضای سالم برای بهره‏برداری شایسته از آن است نه محدود ساختن آزادی مذهبی. اسلام از پیروان خود پیروی کورکورانه و بی‏دلیل را نمی‏پذیرد

 بنابراین، اسلام پیش از آن که کسی را به عنوان پیرو بپذیرد، به او هشدار می‏دهد چشم و گوش خود را باز کند و درباره آیینی که می‏خواهد بپذیرد، آزادانه بیندیشد؛ چنانچه از لحاظ عمق و استدلال روحش را قانع ساخت - البته حتماً قانع می‏سازد - در شمار پیروانش در آید و گرنه حق دارد هر چه بیش‏تر درباره‏اش تحقیق و بررسی کند. قرآن مجید به پیامبرش دستور می‏دهد: «اگر یکی از مشرکان به تو پناهنده شد به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود آنگاه به امانگاهش برسان؛ این به خاطر آن است که آن‏ها مردمی نادانند».

 در پی این فرمان، فردی به نام «صفوان» خدمت پیامبر اسلام(ص) شرفیاب گردید و از حضرتش خواست اجازه دهد دو ماه در مکه بماند و درباره اسلام تحقیق کند شاید حقیقت و درستی آن برایش روشن گردد و در زمره پیروانش درآید. پیامبر فرمود: من، به جای دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان می‏دهم.

 بر همین اساس، اسلام هشدار می‏دهد چشم و گوش خود را باز و دلایل و منطق این دین را دقیقاً بررسی کنید، اگر شما را قانع نکرد و مجذوب اصالت و واقعیت خود نساخت، در برابرش گردن ننهید: "لا اکراه فی الدین"؛ ولی هر گاه مسلمان شدید، دیگر نمی‏توانید از آن باز گردید. این سختگیری، علاوه بر آن که سبب می‏شود مردم دین را امری سَرسَری و تشریفاتی ندانند و در پذیرش و انتخابش بیش‏تر دقت کنند، راه سودجویی را بر مغرضان و دشمنان کینه توز اسلام می‏بندد تا نتوانند از این راه، آیین میلیون‏ها مسلمان را بازیچه امیال شوم خود قرار دهند و در انظار عمومی آن را از اعتبار ساقط کنند.

 اساساً خدای متعال انسان را آزاد ولی هدفمند آفریده است. از این رو، آزادی و حق انتخاب انسان موهبتی الاهی برای نیل به کمال شمرده می‏شود. به همین جهت، از نظر اسلام، بت پرستی و شرک و کفر و الحاد در شأن انسان نیست؛ خداوند شرک و کفر را از انسان نمی‏پذیرد و مشرکان را نمی‏بخشد؛"ان الله لایغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک...".

نکاتی درباره ارتداد

1) ارتداد در تعالیم اسلامی قرآن کریم و احادیث و سیرة معصومین(ع) صرف بازگشت از دین و تغییر عقیده نیست، بلکه «مرتد» کسی است که پس ‏از تبین حق و حقیقت و گردن نهادن بهدین، از روی لجاج وعناد و به قصد ضربه زدن به دین و بر اندازی نظام به جحد و انکار حق می‌پردازد و از ‏دین الهی روی بر می‌تابد و الوهیت پروردگار متعال و یا رسالت نبی گرامی اسلام و یا یکی از ضروریات دین را منکر می‌شود، بدون آنکه وجود ‏شبهه یا جهل و قصوری در انکار او دخیل باشد.

 2) چنان که در ارتداد شخصی شک و تردید داشته باشیم, حکم به عدم ارتداد می کنیم, زیرا اسلام شخص مسلّم است و بازگشت و ارتدادش از اسلام مشکوک می باشد. در موارد مشکوک شخص محکوم به اسلام است زیرا جای تمسک به برائت عقلی یا برائت شرعی نیست. از این رو حتماً باید ارتداد شخص احراز شود تا بتوان احکام ارتداد را بر آن مترتب نمود.

  3) ارتداد از موضوعاتی است که در ادیان مختلف، جرم شناخته شده است،  و برخی حقوقدانان بر این باورند که در همه ادیان جرم شمرده می‌شود.( جعفری لنگرودی، محمد جعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ج 1، ص 256.) در عصر ساسانیان در مزدائیزم نیز در قوانین برای آن کیفر پیش بینی کرده بودند چنان که فردوسی می‌گوید:

که زردشت گوید به استا و زند                  که هر کس که از کردگار بلند

بپیچد به یک سال پندش دهید               همان مایه سودمندش دهید

پس از سال اگر او نیاید به راه                 کشیدش به خنجر به فرمان شاه

 در متون مقدس مسیحیت نیز از قتل کسانی که دین را رها کنند، فراوان سخن به میان آمده است.( ر.ک: سفر تثنیه، فصل 17، آیه 25؛ فصل 13، آیه 616، رساله پولس، باب 6.)

با توجه به شواهدی که از ادیان مختلف دراین باره وجود دارد، مجازات مرتد را باید ماده‌ای مشترک در همه قوانین ادیان دانست.( ر.ک: محمد حسین هیکل، الحکومة الاسلامیه، ص 122.)

  4) در تعریف ارتداد، فقها بالاجماع چنین گفته‏اند: "به کفر گراییدن مسلمانى که اسلام را از روى عقل، اراده و بلوغ پذیرفته باشد ".

 آیت الله جوادی آملی در تعریف ارتداد میگوید: "ارتداد آن است که کسی محققانه دین را بپذیرد، سپس دین را کنار بگذارد در ارتداد یک نکته مهم این است که پیش از این،دین را با برهان منطقی پذیرفته باشد اگر کسی واقعاً شاک متفحص است یعنی هر چند درخانواده مسلمان تربیت شده ولی اسلامی را که قبول کرده «اسلام روان شناختی» است نه اسلام معرفت شناختی و یقین منطقی، دید پدرومادرش مسلمان هستند او هم مسلمان شد. نه از معصوم شنید و نه از حکیم متأله دریافت کرد اسلام موروثی دارد که اگر هم یقین داشته باشد، یقین روانی است نه منطقی... بنابراین ارتداد یعنی کسی که یقین معرفت شناختی دارد با این حال دین را به بازی بگیرد و از آن اعلام بیزاری نماید "

 5) بدون تردید شخصی را در صورتی می توان مرتد به حساب آورد که از روی عناد ورزی و جحد ـ انکار پس از علم  به انکار خدا و پیامبر (ص) و یا ضروریات دین بپردازد و در صورتی که شخصی به خاطر شک و شبهه یا عدم علم به انکار امور فوق بپردازد و یا در مرحله تحقیق و پژوهش به نتایجی دست یابد به سختی می توان او را مرتد شمرد چرا که اسلام دین اندیشه و برهان و منطق است واندیشه را با اندیشه پاسخ می دهد نه با تیغ و نیزه.

  6) شخص غیربالغ، مجنون، مکره، مضطر در صورتی که مرتکب یکی از موجبات ارتداد شود حکم به ارتداد وی نمی شود.

 در آیه 106 سوره نحل آمده است:

 کسانى که بعد از ایمان کافر شوند بجز آنها که تحت فشار واقع شده‏اند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است آرى آنها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشوده‏اند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمى در انتظارشان است.

  7)  با توجه به آیات 86 تا 89 سوره آل عمران اگر شخص مرتد قبل از مرگ توبه کند خداوند توبه او را پذیرفته و عذاب الهی از او ساقط میشود:

  کیف یهدى اللَّه قوماً کفروا بعد ایمانهم ... اولئک جزاؤهم اَنَّ علیهم لعنة اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین خالدین فیها لا یخفّف عنهم العذاب و لا هم ینظرون اِلّا الّذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا فان اللَّه غفور رحیم

  چگونه خداوند قومى را که پس از ایمانشان کافر شدند, هدایت مى‏کند؟ ... آنان سزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم، همگى بر ایشان است, در آن جاودانه بمانند، نه از عذاب ایشان کاسته گردد و نه مهلت یابند, مگر کسانى که پس از آن، توبه کردند و درستکارى پیشه کردند، که خداوند آمرزنده مهربان است



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 2:16 عصر روز سه شنبه 87 مهر 30

   1   2   3   4      >